ترانه ی دل زارم مدد ابوفاضل
ترانه ی دل زارم مدد ابوفاضل
بود همیشه شعارم مدد ابوفاضل
ز بند بند وجودم چنین نوا آید
تمام دار و ندارم مدد ابوفاضل
به من هم از عطش خود حواله کن قدری
بلا بریز خمارم مدد ابوفاضل
دخیل بسته
ام امشب به چشم خونبارت
گره فتاده به کارم مدد ابوفاضل
خدا توان به تو داده که هر کجا باشی
بیا شبی به کنارم مدد ابوفاضل
حکایت سرِ مست تو و عمود کین
گرفته صبر و قرارم مدد ابوفاضل
حسین بی کسی اش را پس از تو دید و بگفت
امیر بی کسی من مدد ابوفاضل
وصیت من مجنون همین بود یاران
که حک شود به مزارم مدد ابوفاضل
بهرویمشکتو ساقینوشتهحقاینسان
کسی ندید که سقا شود فدا عطشان
نگار خوش و قد و بالا مه بنی هاشم
فدای نام تو آقا مه بنی هاشم
کههستیایهمهخوبیچهکردهایکهشده
اسیرعشقتو زهرا مهبنیهاشم
دخیل پنجره های ضریح تو مهدی
ز سوز دل کند آوا مه بنی هاشم
به سر در حرم خیمه ی اباصالح
نوشته این کلمه یا مه بنی هاشم
بریده دست شدی تا همه به سوی شما
برند دست تمنا مه بنی هاشم
بگیر دست مرا هم به روز وانفسا
امید خلق به فردا مه بنی هاشم
به صحنه ی دل من از محبتت جانا
قیامتی شده بر پا مه بنی هاشم
زقید آبروی خود گذشتم و رفتم
شدم ز عشق تو رسوا مه بنی هاشم
شکوه نام تو از بس ستودنی باشد
فقط ترانه ی عشقت سرودنی باشد
- ۹۴/۰۳/۰۵