فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی - مناجات
فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی
بنده همان بنده، خدا مثل همیشه
از ما توسل از تو لطف و دستگیری
آقا همان آقا، گدا مثل همیشه
ممنون از اینکه دست ما را رو نکردی
مثل همیشه باز هم ستار بودی
چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد
ممنون از اینکه باز با ما یار بودی
با این گناهانی که من انجام دادم
باور نمیکردم که دستم را بگیری
تو آن قدر لطف و کرامت پیشهای که
روزی هزاران بار توبه میپذیری
جا مانده بودم تو مرا اینجا رساندی
من خواب بودم تو مرا بیدار کردی
وقتی سحرهای مناجاتت نبودم
آن شب به جای من، تو استغفار کردی
آن قدر خوبی ِ مرا گفتی به مردم
آنقدر که حتی خودم هم باورم شد
آه ای کرامت پیشه دیدی آخر کار
این مهربانیهای تو دردسرم شد
هر چند از دست خودم دل گیرم اما
احساس دلتنگی در این شبها نکردم
سوگند بر سجادۀ خانم رقیه
من مهربانتر از خودت پیدا نکردم
در را به روی ما گنهکاران نبندید
ما هم دلی داریم گرچه رو سیاهیم
گفتند اینجا بار عصیان میپذیرند
دیدیم بیش از عالمی غرق گناهیم