با گریه ایستاد، دوباره نگاش کرد
يكشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۰۳ ب.ظ
با گریه ایستاد، دوباره نگاش کرد
تسبیح را به دست گرفت و دعاش کرد
معلوم میشود که نمک گیر زینب است
وقتى به جاى شیر، نمک را غذاش کرد
افتاد یاد کوچه و پاى برهنهاش
وقتى مقابلش پدرش گیوه پاش کرد
از بس به وصل فاطمهاش اشتیاق داشت
در خواب بود قاتلش، اما صداش کرد
بین دو سجده بود که فرق سر على
مانند ذوالفقار دودم شد، دوتاش کرد
شمشیر تا میان دو ابروى صورتش
طورى نشسته بود، نمی شد جداش کرد
میخواست دست و پا زدنش بیشتر شود
شمشیر را میان سرش جابهجاش کرد
اى روزگار! آخر على را زمین زدند
باید ازین به بعد جگر را فداش کرد
وقت وصال بود، دوباره خضاب کرد
وقت خضاب خون سرش را حناش کرد
بین حصیر پاره پدر را حسین برد
تا اینکه از قضا پسرش بوریاش کرد