سیزده ساله جوانی مه جبین
سیزده ساله جوانی مه جبین
ماه و پروین از فروغش خوشه چین
روی او یاد
آور روی حسن
خوی او چون خوی نیکوی حسن
ماه کنعان پیش رخسارش خجل
دانه ی خالش عمو را دام دل
عکس روی ماه او بدر تمام
مهر آرد هر صبا بر وی سلام
رشته ی عشاق را دُرّ یتیم
مادر ایام از مثلش عقیم
بحر مواج ولا را گوهر است
در شجاعت همرکاب اکبر است
یادگار فاتح جنگ جمل
مرگ شیرین تر به کامش چون عسل
آن که همچون باب خود فرزانه است
بچه ی پروانه هم پروانه است
همچو اکبر برده از حسن و وقار
وه چه نیکو از دل زینب قرار
افتخار دودمان هاشم است
میوهی بستان زهرا قاسم است
بر دل چون
لاله اش داغ پدر
شور سربازی به سر دارد پسر
تشنه ی جامی ز حوض کوثر است
عمر کوتاهش ز ارث مادر است
عاشقی افکند بر جانش تعب
بوسه زد دست عمو را از ادب
کای جهانی جرعه نوش جام تو
عاشقان مست از می گلفام تو
از قلم افتاده گویا نام من
کز مِی عشقت تهی شد جام من
مستم از جام سعادت کن عمو
سرفرازم از شهادت کن عمو
تا ز لطفت کام خشکم تر شود
قاسمت همراه با اکبر شود
گر گل بی باغبانم ای عمو
من هم از این گلستانم ای عمو
دوست دارم در رهت پرپر شوم
هم مگر قربانی این در شوم
حکم سربازیم اگر امضا کنی
سرفرازم در بر زهرا کنی
سید مجتبی نیکبخت
- ۹۴/۰۳/۰۴