عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را - موسی ابن جعفر
پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ
عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزی ما کرده خدا باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش "یا باب الحوائج " را
هرکس صدایش کرد بی چاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد
یادش بخیرآن روزها که مادر خانه
گه گاه میزد پرچمی را سر در خانه
پر می شد از همسایه ها دور وبر خانه
یک سفره نذری، قدر وسع شوهر خانه
مادر پدرهامان همینکه کم میاوردند
یک سفره موسی بن جعفر نذر میکردند
عصر سه شنبه خانه ما رو به را میشد
یک سفره می افتاد و درد ما دوا میشد
با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد
آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد
آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود
نان و پنیر سفره موسی بن جعفر بود
گاهی میان روضه ما شور می آمد
پیر زنی از راه خیلی دور می آمد
با دختری از هر دو چشمش کور...می امد
بهر شفای کودک منظور می آمد
یک بار در بین دعا ما بین آمینم
برخاست از جا گفت دارم خوب می بینم
آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود
آنکه میان روضه می زد داد مادر بود
آنکه کنارسفره می افتاد مادر بود
گریه کن زندانی بغداد مادر بود
حتی نفس در سینه او گیر می افتاد
هر بارکه یاد غل و زنجیر می افتاد
می گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد...آه
در خلوت او غیر زندانبان نیامد...آه
این بار یوسف زنده از زندان نیامد ... آه
پیراهنش هم جانب کنعان نیامد...آه
از آه او درخانه زنجیر شیون ماند
بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند
این اتفاق انگار که بسیار می افتاد
هرشب به جانش دست بد کردار می افتاد
نه نیمه ی شب موقع افطار می افتاد
انقدر میزد دست او از کار می افتاد
وقتی که فرقی بین شان در چشم دشمن نیست
صدشکر که مرد است زیر دست و پا، زن نیست