یاکریم غریب این شهرم - مسلم ابن عقیل
یاکریم غریب این شهرم
که جدا مانده ام زلانه خود
کوچه گرد غریبم و راهم
ندهد هیچکس به خانه خود
**
سر دارالاماره ام اما
چشمهایم هنوز منتظر است
سر دارالاماره میبینم
کاروانی غریب در به در است
**
به سلامی که بر همه گفتم
کس جوابی نداد در این شهر
غیر طوعه کسی به دستانم
ظرف آبی نداد در این شهر
**
از دل دشتهای تفتیده
حال و روزم ببین بیا برگرد
جان طفلانِ من به کوفه میا
جان ام البنین بیا برگرد
**
همه چشم انتظار تو اینجا
همه سر گرم تیر یا نیزه
همه مشتاق دیدنت اما
با کمان و سنان و با نیزه
**
پیر زن ها و پیر مردانش
شده مشغول خیزران سازی
کودکان جای مشق در هر روز
گرم بازی سنگ اندازی
**
بازی تازه ای شروع شده است
همه دنبال تیری از چوبند
به خیالی که نیزه می بینند
به نوک نیزه سنگ میکوبند
**
چه کنم تا نیاوری با خود
محمل و محرمان قافله را
که ز دارالاماره میشنوم
خنده های بلند حرمله را
**
یاسها به جای خود اینجا
غنچه ای لاله رو نمیماند
تیرهایش سه شعبه دارد وای
اثری از گلو نمی ماند
**
جان دلشوره های خواهرتان
کاروان را بگو که برگردد
فکر انگشترت امانم برد
ساربان را بگو که برگردد
**
کاش میشد ز محمل زینب
باد از پرده اش گذر نکند
کاش میشد به روی اهل حرم
چشم نامحرمی نظر نکند
**
کاش میشد کم از سر طفلان
نشود دست های سقایت
چشمهایش اگر نظر بخورد
وای بر دختران نوپایت
**
تشنه ام تشنه کام و میبینم
بعد من با لبت چه ها شده است
عاقبت کوفه میرسی اما
گیسوانت ز نی رها شده است
---------------------------------------------------------------
حسن لطفی