سوی کوفه میا که پیچیده - مسلم ابن عقیل
سوی کوفه میا که پیچیده
بوی غربت میان هر کوچه
باز تکرار بی وفائی هاست
باز دستان بسته در کوچه
**
حسّ دلتنگی قفس دارد
آسمان کوچ کرده از این شهر
عشق و احساس و عزت و غیرت
هم زمان کوچ کرده از این شهر
**
این قبیله چقدر بی دردند
بی حیائی ست خصلت کوفه
مشکها طعم تشنگی دارد
و سراب است بیعت کوفه
**
غربت زائر غریبی را
به نظاره نشسته اند آقا
نیزه نیزه در انتظار تواند
همه پیمان شکسته اند آقا
**
در کمین نگاه مهتابند
بغض ها ، کینه ها ، کبودی ها
و برای تو نقشه ها دارند
کوفیان ، شامیان ، یهودی ها
**
دلشان را ز کینه ی مولا
دم بدم پر گدازه می کردند
دل من آه ارباً اربا شد
نعل ها را که تازه می کردند
**
دگر آقا چه خوب میفهمم
ندبه ی بی جواب یعنی چه
التماس نگاه لب تشنه
ناله ی آب آب یعنی چه
**
ندبه هایی غریب می بارد
صحنه هایی عجیب را دیدم
پرده افتاد ! در همین کوچه
سر شیب الخضیب را دیدم
**
گرد خورشید خون گرفته ی عشق
نیزه ها ازدحام می کردند
سنگ ها بر لبی ترک خورده
بوسه بوسه سلام می کردند
**
سوی کوفه میا که پیچیده
بوی غربت میان هر کوچه
می شود باز داغ ها تکرار
داغ دستان بسته در کوچه
-------------------------------------------------------------------
یوسف رحیمی