بر در این خانه با دست تهی در می زنم - مناجات با خدا
دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۹ ق.ظ
بر در این خانه با دست تهی در می زنم
بی پرو بالم خدا را تا کجا پر می زنم
گریه کرد و یاعلی گفت و به کامم ریخت شیر
بوسه از روی ادب بر پای مادر می زنم
خاک راه دوست را برچهره سازم آبرو
سنگ آل الله را بر سینه و سر می زنم
گرمی جنت بجوشد از زمین و آسمان
من فقط زهرائیم ساغر زکوثر می زنم
هرکسی دارد پناهی هرکسی کوبد دری
من امیر المؤ منین را حلقه بر در می زنم
عبد فرمانم اگر سلمان او فرمان دهد
دل به دریا می سپارم پا در آذر می زنم
بارها در می زنم گر بر رویم در وانشد
بار یگر بار دیگر بار دیگر می زنم
از دل گهواره تا تابوت ذکرم یا ولی است
دم زحیدر دم زحیدر دم زحیدر می زنم
تا بپوشد در صف محشر سیاهی مرا
رنگ بر پرونده ام از خون اصغر می زنم
خاک راه میثم خرما فروشم میثمم
دم ز اهل البیت حتی روز محشر می زنم