بگذار ناله از جگر خود برآورم - شام غریبان
يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۲۷ ق.ظ
بگذار ناله از جگر خود برآورم
جانم بگیر تا شبِ غم را سرآورم
وقتی برای گریه ندارم،نگاه کن
باید که کودکانِ تو را دربرآورم
جسمی نمانده تا که سپر بیشتر شود
چشمی نمانده تا که دو چشمی تر آورم
باید دو طفل بی نفسِ زخم خورده را
از زیر خارهای بلا پرپر آورم
باید که چند کودک ترسیده ی تو را
از خیمه های مانده در آتش در آورم
تا ساربان نیامده انگشت را بلند کن
باید روم زِ دست تو انگشتر آورم
باید برای دخترکانِ یتیم تو
قدری بگردم و دو سه تا معجر آورم
پیراهن امانتی مادرم کجاست
گشتم نبود تا که بر این پیکر آورم
نامحرمی به ناقهی عریان اشاره کرد
باید روم به علقمه آب آور آورم
گیسوی مادرت زِ گلوی تو سرخ شد
باید که چادری به سر مادر آورم
تا باز هم نگاه کنم بر حسین خویش
باید باز هزار نیزه شکسته درآورم
حسن لطفی
- ۹۵/۰۷/۲۵