مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی-مناجات
دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۱ ق.ظ
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی سحر نسیم گذشت از سر مزار شهیدان یکی حسین امیرش شد و چه خوب امیری یکی بدون زره مرگ را گرفت در آغوش یکی سیاه ولی روسپید؛ چون تو گرفتی یکی علی شد و اکبر شد و چه ماه منیری به روی نیزه و در باد، گیسوان پریشان دلم به حسرت یا لیتنا رسید و نگاهم
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی
هنوز در پی بویی که می رسد به مشامی
یکی حسین امامش شد و چه خوب امامی
یکی نماز تو را شد سپر بدون کلامی
سر غلام به دامان خود چه حسن ختامی
یکی عمو شد و سقّا شد و چه ماه تمامی
چنان شدند که باقی نماند کوفه و شامی
به سردر حرم افتاد، اُدخلوا بِسلامی...
- ۹۵/۰۷/۱۲