به روی دوش خودش بی جهت عَلَم نگذاشت - مدح امیرالمومنین
سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۱۳ ق.ظ
به روی دوش خودش بی جهت عَلَم نگذاشت
که جز به راه خداوند خود قدم نَگْذاشت
سکوت کرد بلی بیست و چند سال علی
به وقت ظلم ولی دم به روی دم نگذاشت
چنان که ظلم به موری اگر که شد تحمیل
خروش کرد علی، چشم روی هم نگذاشت
میان این همه سلطان به عشق رعیت خویش
به جز علی احدی سنگ بر شکم نگذاشت
سه روز زائر شهر نجف شدم مولا
سه روز در دل من هیچگونه غم نگذاشت
قرار بود ملائک به عرش برگردند
ولی فضایل ایوان این حرم نگذاشت
قرار بود فقط سجده بر خدا بکنم
همین که خیره به ایوان شدم سرم نگذاشت
کرم ببین که به سختی خودش بزرگش کرد
برای قاتل خود نیز هیچ کم نگذاشت
رسیده دست که در مدح، شعر بنویسد
نوشت کوچه و این دفعه هم قلم نگذاشت
به وقت شستن بازوی فاطمه میخواست
که اشک هاش نریزد ولی ورم نگذاشت
مهدی رحیمی ( زمستان )
- ۹۵/۰۶/۱۶