نگفتنی ست غم بی شمار انگشتر - عاشورا
پنجشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ب.ظ
نگفتنی ست غم بی شمار انگشتر
چنان عقیق شدم داغ دار انگشتر
به مشک طعنه زده در میان قحطی آب
خوشا به حال لب آبدار انگشتر
برای دست، دلش تنگ شد زمانی که –
رسیده بود به اتمام کار انگشتر
رقیه را نگذارید تا نگاه کند
به گوشواره ی خود در کنار انگشتر
بگو به زائر کرب و بلا که سوغاتی
کسی ندارد از او انتظار انگشتر
مجید تال