مرد غریبی که خدا در باورش بود
يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۲۷ ب.ظ
مرد غریبی که خدا در باورش بود
شیعه ترین راه او پیغمبرش بود
مردی که تا پرواز را آغاز می کرد
دروازه ی هفت آسمان زیر پرش بود
مرد غریبی که به هنگام رکوعش
چشم ملک بر غیرت انگشترش بود
مرد غریبی که زمان استراحت
چادر نماز فاطمه زیر سرش بود
مردی که تا هنگامه ی افطار می شد
نان جُویی در سفره ی نان آورش بود
وقتی میان کوچه ها خیرات می کرد
موسی یکی از مستمندان درش بود
مرد غریبی که دل محراب کوفه
تنگ نفس های مسیحا پرورش بود
همواره بعد از آن همه خانه نشینی
یک استخوان در لابه لای حنجرش بود
آیا شبی دیگر نمی شد برد او را
آیا همین امشب که پیش دخترش بود ؟
نیلی ترین تصویرهای آسمانی
هر شب میان قاب چشمان ترش بود
تصویر مجروحی ، کبودی ، نیل گونیزخمی ترینی ، که یقیناً همسرش بود
- ۹۴/۰۳/۰۳