بهمن عظیمی/وفات حضرت معصومه(س)/زمزمه/افسردگی و غصه و
زمزمه افسردگی و غصه و دردم معلومه از این چهره ی زردم دیگه دارم دق می کنم کجایی ای پشت و پناهم ای تکیه گاه بی کسیم بیا ببین بی تکیه گاهم بیا ببین که توی این دیار غربت چش به راهم )جانم رضا4( جان ****** قدم رو چشمام بذاری ای کاش یک ساله که ندیدمت داداش حسرت دیدن توئه که خواهرت رو میده آزار این لحظه های بی کسی خیلی نفس گیره و دشوار بیاد زینب دوباره چشام شده بارونی و زار )جانم رضا4( جان ****** اینجا همه حُرمتم و دارن رو زخم دل زخمی نمی ذارن غصه نخور اینجا همه به فکر خواهر تو هستن اما توی کرببلا حرمت زینب و شکستن وقتی که تنها دیدنش نامحرما دستاشو بستن )واویلتا3( آه
و واویلا ****** حمله به کاروان و که دیدم یک ذره از غمش رو فهمیدم به غصه مبتلا شدم ولی سرِ به نِی ندیدم غارت جسمی بی سر و برای مُلک ری ندیدم طشت طلا و خیزرون ، میون بزم مِی ندیدم )جانم حسین4( جان
- ۹۴/۱۰/۳۰