شبها که نان و خرما بر دوش خود کشیدم
يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۲۵ ب.ظ
شبها که نان و خرما بر دوش خود کشیدم
جای دعا به گوشم زخم زبان شنیدم
از آه سینه ی من گرفته ماه کوفه
شبها غم دلم را گویم به چاه کوفه
حدیث رنج و غم را گویا تر از علی نیست
کسی به ملک هستی تنها تر از علی نیست
ای چاه کوفه بشنو حدیث درد و داغم
من باغبانم اما آتش گرفته باغم
رشته ی جان من را ز یکدگر گسستند
روزی که دست من را با ریسمان ببستند
ز خانه تا به مسجد جسم مرا کشیدند
غنچه و لاله ام را با تازیانه چیدند
- ۹۴/۰۳/۰۳