غرق اشکی و گریه می باری - امام سجاد
يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ب.ظ
غرق اشکی و گریه می باری
شده دریا ز چشم تو جاری
راوی روضه های کرب و بلا
روضه ی ناشنیده ای داری
این همه گریه کرده ای بس نیست
تا به کی نوحه و عزاداری
بعد آن غربت و اسیری ها
خنده روی لبت نمی آری
از تن نیمه جان و مجروحت
می چکد خون و لاله می کاری
رنگ و رویت چه زرد و گلگون است
به گمانم هنوز بیماری
حال تو خوب می شود آقا
عمه ات می کند پرستاری
رد اشکی که روی گونه ی توست
یعنی اینکه ز گریه سرشاری
شام و کوفه چه برسرت آمد
که تو از زندگانی بیزاری
محمد حسن بیات لو
- ۹۴/۰۸/۰۳