بـاید بمیرم مـن برای تـو، چرا نه؟
يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۳۸ ق.ظ
بـاید بمیرم مـن برای تـو، چرا نه؟
آقـا غریبی کـن، ولـی با آشنا نه
ما روز و شب حاجت نگفتیم و گرفتیم
جـایی ندیده چشمهامان که گدا نه
پشتِ درِ این خانهایم و چَشم بـر راه
مـا را بکُش امّـا نـگوئی که شما نه
جـز مـاجرایِ عشق در مقتل ندیدم
تـو یاد دادی تـا بگویم جـز خدا نه
من بـالهـایم را به دستِ تـو سپُردم
من را بـبر امّـا به غیـر از کـربلا نه
بر سینهی خود نامِ زینب(س) را نوشتیم
گفتـیـم آری بـر بلا، بـرادعّـا نه
زهرا(س) حسینی گفت و ما آتش گرفتیم
بنـویسمـان جز در صفِ دیوانه ها، نه
یحیایِ مـا را تشنه لـب گودال بردند
آقـا کفن ای کاش بـود و بـوریـا نه
در کربلا دیـدم هنوز اشکِ رباب است
دیدم عروسِ فاطمه(س) در آفتاب است
حسن لطفی
- ۹۴/۰۶/۲۲