حمید رمی/شهادت امام صادق(ع)/زمینه/حالا دارم می فهمم،آتیش در یعنی
زمینه حالا دارم می فهمم ، آتیش در یعنی چی حالا دارم می فهمم ، سوختن پر یعنی چی حالا دارم می فهمم ، تو کوچه های غربت حمله به یک خونه با چهل نفر یعنی چی نفس نمونده تا بگم ، یه دریا گریه هم
کمه خدا میدونه چی گذشت ، تو کوچه ها به
فاطمه وای ، از حال مادرم وای ، از چشمای ترم اینجا بین کوچه ها ارث از علی می برم ****** حالا دارم می بینم ، گرد و غبار و دودو حالا دارم می بینم ، شعله های نمرودو حالا دارم می بینم ، چیزی رو که مادر
دید با دست بسته حیدر ، جلوی مردم بود و یکی نگفت تو کوچه ها ، بذار عبا به تن
کنه میون شهر کسی نبود ، فکری به حال من
کنه وای ، از تنها موندنم وای ، از غصه خوردنم با پای برهنه ام تا کوچه کشوندنم ****** حالا دیگه حس کردم ، عطش رو در اوج تب حالا دیگه حس کردم ، ترک های روی لب حالا دیگه حس کردم ، چرا همش خون بارید میون چندتا بچه ، چشای عمه م زینب با روضه ها خمیده شد ، زنی که مثل
حیدره آخه یکی رو نیزه ها ، سر حسینو می بره وای از روضه های نی وای، از ردّپای نی سنگ میخورد به بچه ها هِی از لا به لای نی