می رود و فوج غم همسفر زینب است
دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۴ ق.ظ
می رود و فوج غم همسفر زینب است
راس عزیزش به نی راهبر زینب است
خسته رود کو به کو آینه در پیش رو
واقعــه ی کربــلا در نظــر زینب است
نظم رئوس عالی است جای یکی خالی است
شمس و قمر بی خبر از قمر زینب است
این همه سر گر جداست پس سر سقا کجاست
در طبقش می برند او سپر زینب است
خطبه ی آن
مستطاب کرد عدو را مجاب
کاخ ستم شد خراب این هنر زینب است
تا به سخن
کرد لب گفت عدو با عجب
این خود زینب بود یا پدر زینب است
حلقه کلامی بزن بر درِ این شیر زن
زمزمه ی یا حسین سنگ درِ زینب است
- ۹۴/۰۳/۰۴