الهی خسته وزارم چه سازم
الهی خسته وزارم چه سازم اسیر نفس بیمارم چه سازم
شب قدر آمد و کاری نکردم برای مرگ خود زاری نکردم
شب قدر است و من قدری ندا رم چه سازم توشه قبری ندارم
شب قدر است من کاری نکردم امام خو یش را یاری نکردم
شب قدر است ومن بی صبر هستم که غافل از امام خویش هستم
شب قدر تو را نشنا ختم من که خود را در گنه انداختم من
ندارم هیچ ، جز بار گناهی که باشد فرش قبرم یا الهی
همه شب تا سحر ناله نمودم اله العفو را بر لب سرودم
نکرده گریه ام تاثیر یا رب نکرده بنده ات تغییر یا رب
مبادا لیله القدرت سرآید گنه بر نامه ام افزونتر آید
شب قدر است ویارم را ندیدم صفای چشم تارم را ندیدم
ز بس چشم از گنه آلوده باشد برای دیدنش فرسوده باشد
الهی بس که من آلوده هستم دل او را به دست خود شکستم
چو مولا نامه زشتم ببیند برای من دلش در خون نشیند
الهی پاک فرما نامه ام را تو راضی کن زمن جانانه ام را
نظر کن حق زهرا از عنایت مرا غرق عطا کن بارضایت
ز من راضی شو و نامم صدا کن مرا بهر حسین خود جدا کن
مرا کن نوکر کوی حسینت که با شم زائر روی حسینت
رسانم کربلا با عشق زینب شوم من سر جدا با عشق زینب
به غیر از این دگر حاجت نخواهم الهی کن اجابت ده پناهم
- ۹۴/۰۳/۰۳