آمدم در را ببندم رو به زینب دیر شد - حمله به بیت امیرالمومنین
شنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۴۸ ب.ظ
آمدم در را ببندم رو به زینب دیر شد
خواهرم خاکستر در را ندیده، پیر شد
دور بابا حلقه کفر و به دستش هم طناب
رشته صبر از همان جا بر دلش زنجیر شد
مادرم آیینه ی دل بود و چهل تن سنگ دل
در جدالی نابرابر آینه تکثیر شد
وصله ی خنده پس از آن شب نچسبیده به ما
با وجود آنکه در هم بعد از آن تعمیر شد
بعد ِ در، دیوار شد آیینه ی دق رو به ما
صورت گریه دچار اندکی تغییر شد
ردّ خون بر روی دیوار و به روی میخ بود
حادثه پررنگ تر پیش همه تفسیر شد
خط سرخی هرکجا دیدم، نشان مادر است
آیه آیه، خانه از این روشنی تطهیر شد
گفته بابا: هست خاک ِ پای مادرها بهشت
پس چرا آتش به جای خاک، دامن گیر شد؟
- ۹۵/۰۹/۱۳