حرم زیباست غم زیبا نگاهم بر علم زیباست - مناجات و گریز به مقتل
حرم زیباست غم زیبا نگاهم بر علم زیباست
و تنها سایه ی بیرق بیفتد بر سرم زیباست
همه ری زاده ها می خور ، همه می زاده ات هستیم
چقدر آقا سبو در دست مردان عجم زیباست
همیشه من روی فرش حریمت راه می رفتم
و حالا روی چشمانم تو بگذاری قدم زیباست
من از روز ازل بین دو تا گلدسته حیرانم
همینکه سرنوشتم خورد از گنبد رقم زیباست
خودمانیم آقا جان عجب مبهوت عباسی
تو حق داری ... عطا کردن ز دستان قلم زیباست
بیا یک "السلام" الآن مرا هم میهمان گردان
شمیم سیب می آید ... سلام صبحدم زیباست
ندارم تاب دیگر من زمان گریه و اشک است
برای خواندن روضه ، دو بیت از محتشم زیباست
من اینک در حرم هستم ، کجا رفتم کجا ....گودال
الهی ... خواهرت افتاد، پیش پیکرت بی حال
یکی سنگ و یکی نیزه یکی هم با عصا می زد
چقدر او خاک بر سر ریخت بین آن همه جنجال
عجب قلب صبوری داشت زینب ، وای از حالش...
چه صبری داشت در خیمه ، به وقت غارت اموال
تو عریانی و گریان است یک عالم کنار تو
نه داری پیرهن بر تن ، نه بر دوش نحیفت شال
و آقا کاش با چشم دل خود من نمی دیدم
نه می دیدم نه می گفتم ،زبانم کاش می شد لال
مگر کودک نبود آقا ؟ مگر طفلک گناهی داشت
حرامی خشمگین آمد؟؟،کشید از پای او خلال
خمیده خواهری از تل صدا زد مادر خود را:
عزیز مصطفی افتاد یا زهرا ته گودال
اراده کردم از عشق سرت که نصب شد بر نی
منیت را ببرم سر ، برای نذری امسال
جعفر ابوالفتحی
- ۹۴/۰۹/۱۵