پیامبر اکرم(ع)-مقتل-بشارت به فاطمه(س)
فاطمه تو اولین نفر از عترتم هستی که به من ملحق
می شوی! پس از اینکه بیماری پیغمبر شدت پیدا کرد و وفات او نزدیک شد، در
آخرین لحظات حیات به على بن ابى طالب علیه السّلام فرمود: اینک سرم را روى دامن
خود بگذار زیرا امر خداوند نزدیک شده و آخرین دقائق زندگى من در این جهان در رسیده
است. هر گاه جان از کالبدم بیرون شد او را در دست بگیر و به صورت خود بکش
پس از این مرا بطرف قبله برگردان و غسل و تکفین مرا خود انجام ده، و بر من نماز بگذار،
و تا آنگاه که بدن مرا در زیر خاک پنهان نساختهاى از من مفارقت نکن، و در همه این
امور از خداوند استعانت بجوى. در این هنگام امیر المؤمنین علیه السّلام سر مبارک حضرت رسول صلّى
اللَّه علیه و آله را در دامن خود گذاشت، و آن جناب از فشار مرض از حال رفت، حضرت
زهرا سلام اللَّه علیها در چهره پدرش مینگریست و گریه میکرد و این شعر را قرائت می
نمود: «و أبیض یستسقى الغمام بوجهه ثمال الیتامى عصمة للأرامل» حضرت رسول دیدگان مبارکش را باز کرد و با صوت ضعیف گفت: اى دخترک من
این بیت گفته عمویت ابو طالب است، شما به جاى او این آیه را از قرآن قرائت کنید: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ
الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ. در این هنگام حضرت زهراء سلام اللَّه علیها مدتى گریه کرد پدر
بزرگوارش او را نزدیک خود طلبید و مطالبى را در نهانى با او در میان گذاشت که در
اثر آن چهرهاش از هم باز شد و آثار خوشحالى در وى ظاهر گردید. بعد از این مذاکرات که با حضرت زهراء سلام اللَّه علیها انجام پذیرفت
جان پاکش از کالبد شریفش بیرون شد و در این حال دست امیر المؤمنین علیه السّلام در
زیر گلوى آن جناب قرار داشت و جان شریف او در دست علی علیه السّلام قرار گرفت و آن
حضرت او را بالاى سر خود بردند و پس از آن بصورت خود کشیدند پس از اینکه حضرت رسول
صلّى اللَّه علیه و آله از دنیا رفتند امیر المؤمنین علیه السّلام طبق وصیت آن
جناب بدن مبارک او را بطرف قبله کشیدند و تشریفات تغسیل و تکفین او را فراهم
کردند. از حضرت زهرا سؤال شد پدرت در نهانى چه موضوعاتى با شما در میان
نهاد؟ فرمود: پدرم بمن اطلاع داد که من اول کس از اهل بیت او خواهم بود که
بوى ملحق میگردم، و این قضیه در همین نزدیکىها انجام خواهد گرفت، و بهمین جهت من
خوشحال شدم.
متن عربی: ثمّ ثقل رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و حضره الموت،
فلمّا قرب خروج نفسه قال له: «ضع رأسی یا علیّ فی حجرک فقد جاء أمر اللّه عزّ و
جل، فإذا فاضت نفسی فتناولها بیدک و امسح بها وجهک، ثمّ وجّهنی إلى القبلة، و تولّ
أمری، و صلّ علیّ أوّل الناس، و لا تفارقنی حتّى توارینی فی رمسی، و استعن باللّه
عزّ و جل». و أخذ علیّ رأسه فوضعه فی حجره فاغمی علیه، و أکبّت فاطمة علیها
السلام تنظر فی وجهه و تندبه و تبکی و تقول: «و أبیض یستسقى الغمام بوجهه ثمال الیتامى عصمة للأرامل» ففتح رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم عینیه و قال بصوت
ضئیل: «یا بنیّة هذا
قول عمّک أبی طالب لا تقولیه، و لکن قولی: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا
رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ
عَلى أَعْقابِکُمْ »- آل عمران 3: 144- فبکت طویلا، فأومأ إلیها بالدنوّ منه، فدنت
إلیه، فأسرّ إلیها شیئا هلل له وجهها. [فصل فی وفاة رسول الله (ص) و دفنه] ثمّ قضى [صلّى اللّه علیه و آله و سلّم] و ید أمیر المؤمنین
الیمنى تحت حنکه، ففاضت نفسه علیه السلام فیها، فرفعها إلى وجهه فمسحه بها، ثمّ
وجّهه و غمّضه و مدّ علیه إزاره و اشتغل بالنظر فی أمره. فسئلت فاطمة علیها السلام: ما الذی أسر إلیک رسول اللّه صلّى اللّه
علیه و آله و سلّم فسرى عنک؟ قالت: «أخبرنی أنّی أوّل أهل بیته لحوقا به، و أنّه
لن تطول المدّة بی بعده حتّى أدرکه، فسرى ذلک عنّی». منابع: ارشاد المفید 1: 181 إعلام الورى، الطبرسی،ج1،267 بحار الأنوار 12: 465/ 19
- ۹۴/۰۹/۰۳