گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

گفتن اسم اعظم توسط امام صادق(ع) و قتل استاندار مدینه

پس از آن که داوود بن علىّ استاندار مدینه از طرف خلیفه ، مُعلّى بن خُنیس ‍ را احضار کرده و به قتل رسانید، امام جعفر صادق علیه السلام با او قطع رابطه نمود و به مدّت یک ماه نزد او نرفت . روزى داوود بن علىّ، ماءمورى را فرستاد که امام علیه السلام را نزد او ببرند؛ ولى حضرت قبول ننمود.

محمّد بن سنان گوید: در حضور امام جعفر صادق علیه السلام بودم و با عدّه اى از دوستان ، نماز ظهر را به امامت آن حضرت مى خواندیم که ناگهان پنج نفر ماءمور مسلّح وارد شدند و به امام صادق علیه السلام گفتند: والى مدینه دستور داده است تا شما را نزد او ببریم .

امام علیه السلام فرمود: اگر نیایم ، چه مى کنید؟

ماءمورین گفتند: والى دستور داده است که چنانچه نیامدید، سر شما را جدا کنیم و نزد او ببریم .

حضرت فرمود: گمان نمى کنم بتوانید فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله را به قتل رسانید.

گفتند: ما نمى دانیم تو چه مى گوئى ، ما فقط مطیع امر والى هستیم و دستور او را اجراء مى کنیم .حضرت فرمود: منصرف شوید و بروید، که این کار به صلاح شما نخواهد بود.

گفتند: به خدا سوگند، یا خودت و یا سرت را باید ببریم .

امام علیه السلام چون آن ها را بر این تصمیم شوم جدّى دید، دست هاى مبارک خویش را بر شانه ها نهاد؛ و پس از لحظه اى ، دست هایش را به سوى آسمان بلند نمود با انگشت سبابه اش دعائى خواند، که فقط ما این زمزمه را شنیدیم : ((السّاعه ، السّاعه )) ؛ پس ناگهان سر و صداى عجیبى به گوش ‍ رسید. در این هنگام حضرت به ماءمورین حکومتى فرمود: هم اکنون رئیس ‍ شما هلاک شد؛ و این داد و فریاد به جهت هلاکت او مى باشد؛ و ماءمورین با شینیدن این سخنان از کار خویش منصرف شدند و رفتند.


بعد از رفتن ماءمورین ، من به حضرت عرض کردم : مولایم ! خداوند، ما را فداى تو گرداند، جریان چه بود؟

حضرت فرمود: او داوود بن علىّ دوست ما مُعلّى بن خُنیس را کشت ؛ و به همین جهت ، مدّتى است که من نزد او نرفته ام بنابر این ، او به واسطه افرادى پیام فرستاد که من پیش او بروم ؛ ولى من نپذیرفتم تا آن که این افراد را فرستاد تا مرا به قتل برسانند.

و چون من ، خداى متعال را با اسم اعظم دعا کردم تا او را نابود گرداند، خداوند نیز ملکى را فرستاد و او با نیزه ای به شرم گاه او زد و او را به هلاکت رسانید.

پس پرسیدم: دلیل بالا بردن دستانتان چه بود؟ فرمود: «ابتهال». پس پرسیدم دلیل قرار دادن دست ها بر شانه چه بود؟ فرمود: «تضرع». و پرسیدم دلیل بالا بردن انگشت سبابه چه بود که فرمود:«تملق خدا و حالتی بین خوف و رجاء».

متن عربی:

عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ الدُّهْنِیِّ وَ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ‏ کُنَّا بِالْمَدِینَةِ حِینَ بَعَثَ دَاوُدُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَى الْمُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ فَقَتَلَهُ فَجَلَسَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ فَلَمْ یَأْتِهِ شَهْراً قَالَ فَبَعَثَ إِلَیْهِ أَنِ ائْتِنِی فَأَبَى أَنْ یَأْتِیَهُ فَبَعَثَ إِلَیْهِ خَمْسَ نَفَرٍ مِنَ الْحَرَسِ قَالَ ائْتُونِی فَإِنْ أَبَى فَائْتُونِی بِهِ أَوْ بِرَأْسِهِ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ وَ هُوَ یُصَلِّی وَ نَحْنُ نُصَلِّی مَعَهُ الزَّوَالَ فَقَالُوا أَجِبْ دَاوُدَ بْنَ عَلِیٍّ قَالَ فَإِنْ لَمْ أُجِبْ قَالَ أَمَرَنَا أَنْ نَأْتِیَهُ بِرَأْسِکَ فَقَالَ وَ مَا أَظُنُّکُمْ تَقْتُلُونَ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالُوا مَا نَدْرِی مَا تَقُولُ وَ مَا نَعْرِفُ إِلَّا الطَّاعَةَ قَالَ انْصَرِفُوا فَإِنَّهُ خَیْرٌ لَکُمْ فِی دُنْیَاکُمْ وَ آخِرَتِکُمْ قَالُوا وَ اللَّهِ لَا نَنْصَرِفُ حَتَّى نَذْهَبَ بِکَ مَعَنَا أَوْ نَذْهَبَ بِرَأْسِکَ قَالَ فَلَمَّا عَلِمَ أَنَّ الْقَوْمَ لَا یَذْهَبُونَ إِلَّا بِذَهَابِ رَأْسِهِ وَ خَافَ عَلَى نَفْسِهِ قَالُوا رَأَیْنَاهُ قَدْ رَفَعَ یَدَیْهِ فَوَضَعَهُمَا عَلَى مَنْکِبِهِ ثُمَّ بَسَطَهُمَا ثُمَّ دَعَا بِسَبَّابَتِهِ فَسَمِعْنَاهُ یَقُولُ السَّاعَةَ السَّاعَةَ فَسَمِعْنَا صُرَاخاً عَالِیاً فَقَالُوا لَهُ قُمْ فَقَالَ لَهُمْ أَمَا إِنَّ صَاحِبَکُمْ قَدْ مَاتَ وَ هَذَا الصُّرَاخُ عَلَیْهِ فَابْعَثُوا رَجُلًا مِنْکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ هَذَا الصُّرَاخُ عَلَیْهِ قُمْتُ مَعَکُمْ قَالُوا فَبَعَثُوا رَجُلًا مِنْهُمْ فَمَا لَبِثَ أَنْ أَقْبَلَ فَقَالَ یَا هَؤُلَاءِ قَدْ مَاتَ صَاحِبُکُمْ وَ هَذَا الصُّرَاخُ عَلَیْهِ فَانْصَرَفُوا فَقُلْتُ لَهُ جَعَلَنَا اللَّهُ فِدَاکَ مَا کَانَ حَالُهُ قَالَ قَتَلَ مَوْلَایَ الْمُعَلَّى بْنَ خُنَیْسٍ فَلَمْ آتِهِ مُنْذُ شَهْرٍ فَبَعَثَ إِلَیَّ أَنْ آتِیَهُ فَلَمَّا أَنْ کَانَ السَّاعَةَ لَمْ آتِهِ فَبَعَثَ إِلَیَّ لِیَضْرِبَ عُنُقِی فَدَعَوْتُ اللَّهَ بِاسْمِهِ الْأَعْظَمِ فَبَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِ مَلَکاً بِحَرْبَةٍ فَطَعَنَهُ فِی مَذَاکِیرِهِ فَقَتَلَهُ فَقُلْتُ لَهُ فَرَفْعُ الْیَدَیْنِ مَا هُوَ قَالَ الِابْتِهَالُ فَقُلْتُ فَوَضْعُ یَدَیْکَ وَ جَمْعُهَا قَالَ التَّضَرُّعُ قُلْتُ وَ رَفْعُ الْإِصْبَعِ قَالَ الْبَصْبَصَةُ.

منابع:

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم،ج‏1،218    

بحارالا نوار: ج 47، ص 67،ح 9

  • سید مهدی حسینی

مقتل امام صادق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی