تمــام عشــق را بـــار شتـر کن
يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۳۳ ب.ظ
تمــام عشــق را بـــار شتـر کن
دو چشـم خویش را دریـای دُر کن
اگــر قصــد دیــار کـوفـه داری
تمام مشـک هـا را خــوب پر کن
چنان در کــوفه من بی غمگسـارم
که بر دیــوارهـا ســر می گذارم
دل دیوار هــم گرچه ز سنگ است
بـه غیــر او طــرفــداری ندارم
الا ای خـونجگـر مولا حسین جان
دلم را همسفـر مــولا حسین جان
بــه حــق نــور لبخنــد رقیــه
زکـوفه کن حذر مولا حسین جان
ســرم را خـاک راه خواهرت کن
دو طفلــم را غــلام اکبـرت کن
تمنــا دارم که ای شــه دخترم را
به دســت خـود کنیز دخترت کن
به دعــوت نامـه شورانگیز کردند
بـه بیعـت کـار سحـر آمیز کردند
ولــی امــروز دانستــم برایـت
همــه شمشیــرها را تیـز کردند
ز مــن با دلبــر مسلــم بگویید
که مسلـم یک تن و دشمن هزاره
- ۹۴/۰۳/۰۳