گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

این کیست که بالاتر از او دستِ کسی نیست - غدیر خم

سه شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۱۷ ب.ظ


این کیست که بالاتر از او دستِ کسی نیست
این کیست که جز دامنِ او دسترسی نیست
این کیست که در سِیطَره اش بود و نبود است
عالم سَرِ این سفره به غیـر از قفسی نیست
این کیست که حتی همه ی هولِ قیامت
در پیشِ تجلّیِ ظهورش قَبَسی نیست
این کیست که در هولِ هراس آورِ محشر
جز سایه ی او هیچ کجا دادرَسی نیست
این کیست که یک عُمر نبی گفت و ستودش
بالاتر از این دستِ خدا دستِ کسی نیست

صد جام به شُکرانه ی این باده شکستیم
تا هست علی تا به اَبَد باده پرستیم

خورشید اگر آب کند پا به سَرَش را
جبریل اگر فرش کند بال و پَرَش را
اَفلاک اگر خاک شود یا که غباری
از پایِ تو گر سُرمه کِشَد چشم تَرَش را
شب پُر کند از پولک و مهتاب و ستاره
دامانِ تو را تا که ببیند سحرش را
اینها همه هیچ اند در آنجا که خداوند
رو کرده به شکل تو تمامِ هنرش را
نام تو چه دارد که به هنگام رَجَزها
از هیبتِ آن شیر دریده جگرش را

ای شاهِ سواران نظری کُن به پیاده
حالا که خدا دست اُخُوَت به تو داده

آرامش طوفانیِ گیسویِ تو عشق است
طوفانِ تماشاییِ اَبرویِ تو عشق است
با آتشِ هر ضربه یِ دستِ تو خدا گفت
تیغی بزن ای مرد که هوهویِ تو عشق است
بر تیغه ی شمشیرِ تو حَک کرده خداوند
بر پهنه یِ هر معرکه بازویِ تو عشق است
خورشید طلوع می کند از کُنجِ حریمَت
یعنی که در این خاک فقط کویِ تو عشق است
سجاده ام از جنسِ غبارِ قدمِ توست
این قبله که داریم فرا رویِ تو عشق است

سر تا به قدم هرچه که داریم فدایت
عشق است اگر سر بِدَوانیم به پایت

هر شعر که در عرش خدا گفت علی بود
هر شور که در خلقتِ ما گفت علی بود
سوگند به شبهایِ تماشاییِ مکه
نامی که محمد به حرا گفت علی بود
وِردی که به هنگامِ قنوتش به لبش داشت
ذکری که نبی وقتِ دعا گفت علی بود
آن نغمه که در کوچکی ام مادرم آموخت
با کودکِ اُفتاده زِ پا گفت علی بود
لالاییِ ما بود همین نام که هرشب
با زمزمه و گریه ی ما گفت علی بود

تا لحظه یِ مرگم لبم از نام تو گویاست
یا حضرتِ حیدر تپشِ سینه ی زهراست

حسن لطفی

  • سید مهدی حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی