گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

ای چشمه محبت عالم وجود تو - ولادت قمر بنی هاشم (ع)

چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۱۲ ب.ظ

ای چشمه محبت عالم وجود تو

باران کرامتی است به امواج جود تو

 

دنیا بهشتی است ز شرح معطرت

هر جا که بو کنیم رسد بوی عود تو

 

دریا نمایشی است ز اوج فضائلت

پیچیده موج موج در عالم سرود تو

 

سقا اگر نیامده بودی صفا نبود

دریا نداشت جلوه‌گری‌ با نبود تو

 

پیشانی سپیدۀ تو پینه بسته بود

از بس زیاد بوده شکوه سجود تو

 

با هر قنوت جلوه به هر آسمان دهی

تو عبد صالحی که خدا را نشان دهی

 

هر کس که دید روی تو را چشم بر نداشت

این خانواده مثل تو دیگر قمر نداشت

 

تا عرش سر کشیده‌ای ای قُلۀ ادب

گر چه زمین ز اوج شکوهت خبر نداشت

 

بر شانۀ تو پرچم باب الحوائجی است

هرگز کسی ز روی تو این نام بر نداشت

 

تکرار جنگ‌های تو صفین دیگری است

این جنگ‌ها به جز تو دلیر دگر نداشت

 

تنها‌ترین کبوتر عرش خدا حسین

غیر از علیّ اکبر و تو بال و پر نداشت

 

پرتاب نیزۀ تو نظیری نداشته

این علقمه به جز تو امیری نداشته

 

دست خدا تو را به بلندا کشیده است

رعناترین صنوبر باغ آفریده است

 

یک قطره بود و جلوۀ دریا شدن گرفت

آبی که از دهانۀ مشکت چکیده است

 

بیهوده نیست گریۀ صبح طلوع تو

گر آفتاب غنچه ز دست تو چیده است

 

خیره شده به سمت تو چشمان آسمان

حتماً شبیه روی تو ماهی ندیده است

 

مولا ببین تو شوق طواف فرات را

دیگر چه عاشقانه به کعبه رسیده است

 

هر روز و شب به گرد مزارت طواف اوست

پائین پای مرقد تو اعتکاف اوست

 

دریا نشسته زیر قدم‌های مشک آب

با موج، بوسه‌ها زده بر پای مشک آب

 

زخمت که خنده می‌زند او گریه می‌کند

خونابه می‌چکد ز سراپای مشک آب

 

بر شانه‌های خسته‌ات اکنون نشسته است

چندین نگاه غرق عطش جای مشک آب

 

از چشم‌های پارۀ مشکت امید ریخت

تا تیر گشت محو تماشای مشک آب

 

لب تشنه روی خاک اگر مانده غم مخور

بانوی آب ها شده سقای مشک آب

 

ای کاش دست های شما بر زمین نبود

آقا چقدر خوب شد ام‌البنین نبود

 

گویا که چشم علقمه در خواب مانده بود

سقای دشت تب زده بی آب مانده بود

 

دریا که از نوازش دست تو آب خورد

در اوج تشنگیِ تو سیراب مانده بود

 

گهواره‌ای ز دست عطش تاب می‌گرفت

چشم انتظار آب چه بی تاب مانده بود

 

باران تیر بود تو را دوره کرده بود

دریا میان حلقۀ مرداب مانده بود

 

آن جا که می گریست کنار تو آفتاب

زخمی عمیق بر سر مهتاب مانده بود

 

با یاد قبر کوچکت ای آیۀ‌ رشید

آهی بلند بر لب هر سرو قد کشید

 

یوسف رحیمی
  • سید مهدی حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی