به خاک تربت بابا نهادم تا سر خود را
يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۳۲ ب.ظ
به خاک تربت بابا نهادم تا سر خود را
شنیدم ناله ی جانسوز زهرا مادر خود را
نگه بر دیده ی گریان مادر کردم و دیدم
که می شویدز اشک دیده زخم شوهر خود را
امامی مهربان بودی که کردی در شب قتلت
به آب و دانه ی مرغان سفارش دختر خود را
به یاد غربت مادر فتادم پای تابوتت
چو دیدم گریه های بی صدای خواهر خود را
ز تو پوشید دائم روی سیلی خورده را مادر
تو هم امشب نشان او مده زخم سر خود را
تو پیشانی سپر کردی به شمشیر عدو من هم
نهم با کام عطشان زیر خنجر حنجر خود را
بود در خاطرم زخم جبینت خاصه آن ساعت
که گیرم در بغل نعش علی اکبر خود را
یتیمان بر تو آوردند شیر و یاد من آمد
که باید پیش تیر از شیر گیرم اصغر خود را
- ۹۴/۰۳/۰۳