گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

خواستم تا شبی قلم بزنم - امام رضا

سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۰۴ ب.ظ

خواستم تا شبی قلم بزنم
خط سرخی به روی غم بزنم
خواستم تا به یاری خورشید
در سیاهی شب قدم بزنم
تا که مخلوط عشق و عقلم را
باز از نو دوباره هم بزنم
مثل هر بار عشق آمد و من
لاجرم حرف از دلم بزنم
حرف دل حرف عشق حرف رضاست
باید از شاه طوس دم بزنم
با دو بال کبوتری وارم
می پرم تا سری حرم بزنم
می پرم تا به ماورا برسم
به حریمی پر از خدا برسم
باز امشب حرم چراغان است
در و دیوار ریسه بندان است
ابرها را ببین که آمده اند
باز وقت نزول باران است
ظاهرا باز کعبه می سازند
قبله گاهی که در خراسان است
آسمان با ستاره و ماهش
در زمین مدینه مهمان است
جبرئیل از بهشت آمده و
روی دستش گلاب و قرآن است
نجمه او را بغل گرفته ببین
لبش امشب چقدر خندان است
غرق گل­بوسه کرد رویش را
می زند شانه باغ مویش را
چون نسیم بهار آمده ای
چقدر باوقار آمده ای
از تنت بوی یاس می آید
ز کدامین دیار آمده ای؟
گفته بودی مدینه گریه کنند
با دلی بی قرار آمده ای
از دل زائران خسته ی خود
تا بشویی غبار آمده ای
کرده ای پهن دام عشقت را
آخر اینجا چه کار آمده ای؟
فکر کردی دلم اسیرت نیست
که به قصد شکار آمده ای؟
من از اوّل کبوترت بودم
جَلد صحن منوّرت بودم
هر زمان غصّه ای عذابم داد
نام تو بردم و شدم دل­شاد
میهمان نه که خانه زاد توام
خاک­بوس قدیم گوهرشاد
حرم تو فقط خراسان نیست
دل من هم شده رضا آباد
آمدم تا که حرفهایم را
بزنم با تو ، هر چه بادا باد
چشم در چشم حلقه های ضریح
دست در دست پنجره فولاد
با دلی غرق خواهش آمده ام
قسمت می دهم به جان جواد
کربلای مرا هم امضا کن
راه آن را به روی من وا کن
مثل ابری به روی ایرانی
مظهر رحمتی ، تو بارانی
غیر رویت کجا طواف کنم؟
که شما کعبه ی فقیرانی
با تو در آسمان رها هستم
بی توام در قفس چو زندانی
حاجتم را نیامده دادی
حرف دل راچه خوب می دانی
مثل هر بار از دو چشمانم
قصّه های نگفته می خوانی
موقع مرگ منتظر هستم
مثل آن پیرمرد سلمانی
لحظه ها را برای آمدنت
می شمارم ؛ صفای آمدنت
دل من مال توست آقا جان!
که به دنبال توست آقا جان!
روی آن شاخه های باروَرت
میوه ی کال توست آقا جان!
یا که در بزمتان عزادار و
یا که خوشحال توست آقاجان!
در عزای مصیبت جدّت
نخی از شال توست آقا جان!
به خدا آرزوی لب هایم
بوسه بر خال توست آقاجان!
وقت تحویل سال اگر آیم
سال من سال توست آقاجان!
در دلم ابر ماتم آمده است
باز بوی محرّم آمده است
کار دل را دوباره در هم کن
سینه را کربلایی از غم کن
ماه ذیقعده و زیارت تو
باز پابوسیَت نصیبم کن
کمی از اشک خود به چشمم ده
دیدگان مرا پر از نم کن
دلمان را بگیر ، دست خودت
فقط آماده ی محرّم کن
چایی روضه هایمان را با
کوثر اشک فاطمه دم کن
بهر شب های ماه ماتممان
مجلس روضه ای فراهم کن
این دل تنگم عقده ها دارد
گوییا میل کربلا دارد


محمّد علی بیابانی

  • سید مهدی حسینی

محمد علی بیابانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی