گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

قافله رفته بود و من بیهوش - حضرت رقیه

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۱۷ ب.ظ
قافله رفته بود

قافله رفته بود و من بیهوش

روی شن‌زارهای تفتیده

 

ماه با هر ستاره‌ای می‌گفت:

بی‌صدا باش! تازه خوابیده

 

قافله رفته بود و در خوابم

عطر شهر مدینه پیچیده

 

خواب دیدم پدر ز باغ فدک

سیب سرخی برای من چیده

 

قافله رفته بود ومن بی‌جان

پشت یک بوته خارِ خشکیده

 

بر وجودم سیاهی صحرا

بذر ترس و هراس پاشیده

 

قافله رفته بود و من تنها

مضطرب، ناتوان ز فریادی

 

ماه گفت: ای رقیه! چیزی نیست

خواب بودی ز ناقه افتادی

 

قافله رفته بود و دلتنگی

قلب من را دوباره رنجانده

 

باد در گوش ماه دیدم گفت:

طفلکی باز هم که جامانده!

 

قافله رفته بود و تاول‌ها

مانعی در دویدنم بودند

 

خستگی، تشنگی، تب بالا

سد راه رسیدنم بودند

 

قافله رفته بود و می‌دیدم

می‌رسد یک غریبه از آن دور

 

دیدمش، سایه‌ای هلالی شکل،

چهره‌اش محو هاله‌ای از نور

 

از نفس‌های تند و بی‌وقفه

وحشت و اضطراب حاکی بود

 

دیدم او را زنی که تنها بود

چادرش مثل عمه خاکی بود

 

بغض راه گلوی من را بست

گفتمش من یتیم و تنهایم

 

بغض زن زودتر شکست وگفت:

دخترم، مادر تو زهرایم

  • سید مهدی حسینی

وحید قاسمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی