قرآن چـرا بـه روی زمیـن اوفتـاده است
دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۲۲ ق.ظ
قرآن چـرا بـه روی زمیـن اوفتـاده است
شمر لعین به صفحهی آن پا نهاده است
دیدم به چشـم فاطمی خود عمـو حسین
زهــرا کنـار مقتــل تــو ایستـاده است
بعــد از علـی اصغـر تو نوبت من است
ایـن آخریـنِ جـرعــه و دُردیِ بـاده است
دستــم شکـست و ناله زدم فاطمه مدد
عباس مرتضی به من این یاد داده است
زهـرا اگـر که سینه شکسته به راه عشق
عبـداللهـت به راه تو سینه گشاده است
بـایــد تـو را بـه خیمهی زینب برم عمو
بنگــر که لــرزه بـر تن عمه فتاده است
بــوی حســن گــرفته تمـامی قتلگاه
گـویـا دگـر زمـان گـذشتن ز جاده است
ای دشمــن سـواره بــه نامــردی آمدی
از روی اســب نیـزه نـزن او پیـاده است
- ۹۴/۰۳/۰۴