گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

افتاد دست بلندی ، مشکی که خالی خالی

پیش نگاه شریعه ، در همین جا ، این حوالی

 

ظرفیت چشم او را ، کیفیت این سبو را

هرگز نخواهید فهمید ای ظرف های سفالی

اینجا همه تشنه هستند ، این واقعیت ندارد

این حرف ها را در آورد از خود فرات خیالی

 

خوردن ندارد بگویید ، این میوه آبی ندارد

کی دیده سیراب گردد ، لب تشنه از مشکِ کالی

 

دیگر نمانده عمودی در خیمه ات تا بخیزی

دستی نمانده برایت تا چشم خود را بمالی

 

تو دست دادی و جایش یک مُشتِ پُر را خریدی

پس بالهایت گرانند باید به بالت ببالی

 

گفتی برادر بیاید این بوی سیب از حسین است

چشمی نداری ببینی : آمد ولی با چه حالی

 

گفتند : آیا عمو رفت ، گفتند و آنقدر گفتند

شاید جوابی بگیرند این جمله های سئوالی

 

دیدم قیامت بپا شد چشمی به حرف آمد و گفت :

اینجا همه آب خوردند از دستهای زلالی

 

بعد از تو باید بخشکد اندام هرچه که دریاست

بعد از تو باید ببارد این آسمان ، خشکسالی

 

تو سفره کردی دلت را تا ما گرسنه نباشیم

ما غافلان باز هر روز دنبال نان حلالی

  • سید مهدی حسینی

رضا جعفری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی