کیست این مرد که شب کیسه ی خرما می برد - شهادت امیرالمومنین
بستر شهادت
کیست این مرد که شب کیسه ی خرما می برد
روز می آمد و از سینه نفسها می برد
کیست این مرد که تا تیغ به بالا می برد
رزم را با مدد از حضرت زهرا می برد
این خدا نیست ولی مقصدِ هر راه است این
اَشهدُ اَنَّ علیّاً ولیّ الله است این
کیست این شیر که از خصم جگر در آورد
از میانِ کمرش تیغِ دوسر در آورد
از دلیرانِ عرب جمله پدر در آورد
یا علی روز و شب و شمس و قمر می گویند
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر می گویند
گاه دریا و گهی بارش و باران می شد
گاه بابای یتیمان دلِ ویران می شد
به سرِ دوش گهی مَرکبِ طفلان می شد
خوشیِ کاسۀ شیر و کفی از نان می شد
مثلِ ما حیف یتیمان همگی تنهایند
همگی منتظرِ آمدنِ بابایند
وای از امروز حسن گوشۀ بستر افتاد
باز هم یادِ غمِ بسترِ مادر افتاد
خواهر افتاد زمین تا که برادر افتاد
یادِ روزی که رویِ مادرشان دَر افتاد
هیزم و آتش و کابوس عجب بد دردی است
ضربِ نا مَحرم و ناموس عجب بدر دردی است
قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می زد
تازه می کرد نفس را و مجدد می زد
وای از دستِ مغیره چقدر بد می زد
جای هر کس که در آن روز نمی زد می زد
آخرین حرفِ علی بود خواهش می کرد
زینبش را به اباالفضل سفارش می کرد
زینبش ماند ببیند غمِ حنجرها را
ماند تا داد کِشد غارتِ پیکرها را
تا کند جمع تنِ پارۀ اکبرها را
کرد محکم گرهِ معجرِ دخترها را
دید در گودی گودال حرامی ها را
تبر کوفی و سر نیزۀ شامی ها را
حسن لطفی
- ۹۴/۰۴/۱۳