گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

آن شب که عشق بود و خدا بود و هیچ کس

قافیه تنگ چشم شما بود و هیچ کس

 

می خواست عارفانه ترین شعر گل کند

تنها لب تو مرد دعا بود و هیچ کس

 

وقتی خدا زمین کرم را بساط کرد

آنجا فقط برای تو جا بود و هیچ کس

 

ما بُرده ایم بازی مستانه تُرا

زیرا که عشق در کف ما بود و هیچ کس

 

دارد بهشت می وزد امشب ز هرطرف

شد حول آتش غمت از قلب بر طرف

 

دستی که بوم چشم تو را رنگ می زند

دارد به قلب آینه ها چنگ می زند

 

با تارهای گیسوی چون آبشار تو

یوسف نشسته است و آهنگ می زند

 

کی گفته صلح کردی و سازش ؟خرافه است

چشم خمار تو دهل جنگ می زند

 

یک لحظه بی عیار نگاهت اگر شوم

زرهای کیسه دل من زنگ می زند

 

کم کم خدا به نیمه ماهش رسیده است

یعنی که مه به نیمه راهش رسیده است

 

ای مقتدای هرچه مسیح و کلیمها

با برکت از شما شده دست کریمها

 

تا آنکه یک نگه به حاتم هبه کنی

زانو بغل گرفته دلش چون یتیمها

 

 می آورد بوی خدا را برای ما

هر روز از حوالی کویت نسیم ها

 

مدیون آدمم شده ذکر توبه ام

یا محسن بحق حسن از قدیمها

 

من مفتخر به نوکری حضرت توأم

تو سفره دار هستی و من دعوت توأم

 

ای چشمة دو چشم تو اهلی من العسل

ای آسمان صبر خدا ماه بی بدل

 

آقا شما کریمترینی تا ابد

یعنی همه گدای شمائیم از ازل

 

عسیی بساط معرکه را جمع می کند

یک روز اگر به عرصه بیایید بی محل

 

گرچه به گرد پای شما هم نمی رسیم

بگذار خاک پای تو باشیم لا اقل

 

جان عزیز خود بیا و ثواب کن

ما را جذامی سر راهت حساب کن

 

پهن است زیر پای شما بال جبرئیل

می خشکد از نبودن اشک تو رود نیل

 

من بر کسی به غیر شما رو نمی زنم

ای روی تو چراغ شب سوت و کور نیل

 

خیرت رسیده بر همه مردم زمین

بی مزد،بی توقع،پاداش بی دلیل

 

نه گنبدی نه صحنی نه گل دسته ای ولی

باغ بهشت ماست بقیعت خدا وکیل

 

بی اختیار می شکند بغض قافیه

تبدیل می شود غزل تو به مرثیه

 

پیدا نکرده ام زدو چشمت طبیب تر

ای شاه بافقیرترینها حبیب تر

 

ای کوه صبر،خاک شده پیش پای تو

ای از همه شکستنت آقا عجیب تر

 

بی خود به سمت روضه کشیده نمی شوم

ای روضه ات همیشه ز هر کس غریب تر

 

هرچه نگاه محترم تو نجیب بود

چشم پلید همسر تو نانجیب تر

 

جانم فدای غصه تلمبار کردنت

با پاره پاره ی جگر افطار کردنت

 

ابروی تو اگرچه به محراب می خورد

دارد شکسته می شود و قاب می خورد

 

وقتی به داغ کودکی ات فکر می کنم

هفت آسمان به روی سرت تاب می خورد

 

خون جگر،گرفتگی رخ،سکوت،درد

این غصه ها ز کوچه فقط آب می خورد

 

آقا غریب مانده تنت بین تیرها

اینجای روضه تو به ارباب می خورد

 

سردار بی سپاه بمیرم برای تو

انگار که مدینه شده کربلای تو

 

گفتی خودت مدینه کجا کربلا کجا

تابوت من کجا کفن از بوریا کجا

 

گفتی هنوز مانده ببینی چه گفته ام

خون جگر کجا بدن سرجدا کجا

 

دیگر مجال نیست بگویم ز ماتمت

آخر تمام می شود این ماجرا کجا

 

در کربلا برادر مظلوم جای من

از خون به دست کوچک قاسم حنا بزن...

------------------------------------------------------

رضا دین پرور

  • سید مهدی حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی