بود آخرین لحظه عمر من - حضرت زینب
پنجشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۱۴ ب.ظ
بود آخرین لحظه عمر من
الا شام غم با تو گویم سخن
چه خوش بود آئین غمخواریت
ز آل علی میهمانداریت
دگر جانم از غصه بر لب رسید
گذشت آنچه از توبه زینب رسید
خداحافظ ای شهر آزارها
خداحافظ ای کوی بازارها
خداحافظ ای شهر چنگ ها
خدا حافظ ای بارش سنگ ها
خداحافظ ای شهر رنج و بلا
خداحافظ ای چوب طشت و طلا
خداحافظ ای قصه بزم می
خداحافظ ای رأس بالای نی
خداحافظ ای اشگ جمازه ها
خداحافظ ای زیب درازه ها
خداحافظ ای شهر دشنام ها
خداحافظ ای کوچه ها بامها
خداحافظ ای دست در سلسله
خداحافظ ای پای پر آبله
خداحافظ ای سنگ وخون جبین
خداحافظ ای سید و الساجدین
خداحافظ ای رنج ها درد ها
خدا حافظ ای خاک ها گرد ها
خداحافظ ای ناقه بی جهاز
خداحافظ ای اختران حجاز
خداحافظ ای گوش پاره شده
ز تو غارت گوشواره شده
خداحافظ ای خاک ویران سرا
خداحافظ ای آل خیر الورا
خداحافظ ای یاس نیلی شده
یتیم نوازش به سیلی شده >
- ۹۴/۰۳/۱۴