گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

دلم از عشق در به در شده است - ولادت حضرت رقیه (س)

دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۳ ق.ظ

دلم از عشق در به در شده است

شب تنهایی ام سحر شده است

می پرم تا مدینه بی پروا

نوبت این شکسته پر شده است

شعله های قدیمی یک عشق

در وجودم چه بیشتر شده است

خبر آمد که آمده از راه

آنکه بر عشق برگ و بر شده است

ملکی میدهد ندا که "حسین"

مژده این بار هم پدر شده است

صحن خشک دو چشمم امشب از

قدم نو رسیده تر شده است

 

دختری که قرار سینه ی ماست

حرمش مکه و مدینه ی ماست

 

دل ما و دل صنوبری ات

سر ما و سریر سروری ات

با دو دستت بیا هواییم کن

آرزویم شده کبوتری ات

پری خانه ی امام حسین

دست ما و عطای کوثری ات

زلف ما از ازل گره خورده

به سر گوشه ای ز روسری ات

به در خانه ات گدا هستم

شده شغلم همیشه نوکری ات

چِقَدَر شکل فاطمه هستی

به فدای نگاه مادری ات

 

آسمان پای مقدمت پا شد

با قدومت مدینه غوغا شد

 

هر دو چشمت همیشه شیداتر

هر یکی از یکیست دریاتر

کسی مانند تو نیامده است

مثل خالق همیشه یکتاتر

اوج فهمت فراتر از درک است

از عروج خیال بالاتر

از تو گفتن چه کار دشواریست

واژه در واژه ات معماتر

بوده ارباب صاحب فرزند

تو رسیدی شده است باباتر

تو رسیدی و با وجودت شد

خانه اش از بهشت زیباتر

 

از زبانت "پدر" شنیدنی است

چقدر ناز تو خریدنی است

 

چشم خود را همین که وا کردی

همه جا را پر از صفا کردی

با همین سن کوچکت کار

حضرت خضر و نوح را کردی

غیر تو پرده دار عشق نبود

سر عشق را تو بر ملا کردی

با حضورت دل از همه بردی

همه را مست و مبتلا کردی

جای گریه حسین میگفتی

بعد از آن عمه را صدا کردی

لحظه ای بعد روی دوش عمو

تو خودت را چه خوب جا کردی

 

نذر تو یک سبد شکوفه و یاس

شده هم بازی ات عمو عباس

 

رونق بزم عرشیان شده ای

حسرت اهل آسمان شده ای

در زلال نگاه این دنیا

رود جاری و بیکران شده ای

بانوی من درست می بینم ؟

چه شده این همه کمان شده ای ؟

کاش می مُردم و نمی دیدم

هدف سنگ شامیان شده ای

سر بازار خنده می کردند

خسته از دست این و آن شده ای

طلب مرگ میکنی از بس

دست و پا گیر کاروان شده ای

 

کنج ویرانه پر زدی رفتی

بوسه بر زخم سر زدی رفتی

----------------------------------------------------------------------------------------------

 محمد حسن بیات لو

  • سید مهدی حسینی

محمد حسن بیات لو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی