گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

با فقیران زمین باز خدا راه آمد

مژده ای آمده که سوگلی شاه آمد

آمد از راه شب ذره نوازی حسین (ع)

نمک سفره شاهانه این ماه آمد

به دل سرد زمین باز امیدی داند

یاس خوش عطر و گلاب حرم الله آمد

همه ناخواسته گشتند نمک گیر حسین

پیش از خواهش ما عیدی دلخواه آمد

نیست در هیچ کجایی خبر از تنهایی

قبله بی کسی هر دل آگاه آمد

کوری چشم بخیل همه عایشه ها (...)

همه جا پر شده که فاطمه(س) از راه آمد

حضرت زهره زهرای حرم آمده است

زینت شانه سقای حرم آمده است

رفت خورشید ز رو وقت درخشیدن تو

ماه بیچاره شد از موقع تابیدن تو

کاشف الکرب حسین(ع) بعد عموجان هستی

می رود غم ز دلش در عوض دیدن تو

چه قدر در دل دریای عمو جاداری

نشود خسته ابالفضل(ع) ز بوسیدن تو

خنده بر صورت زهرایی تو می آید

عمه ات هست فقط عاشق خندیدن تو

علی ِ اکبر و عباس و حسین و زینب

آب گردد دلشان موقع رنجیدن تو

مهریان دختر ارباب گدایی به خدا

دست خالی نرود موقع بخشیدن تو

کودک و این همه اوصاف و جلال و جبروت

به خدا نیست غلط معجزه نامیدن تو

محشری ، معجزه ای ، بی بدلی غوغایی

دختری نیست به اندازه تو بابایی

تو طبیبی و به هر درد دوایی داری

مرتضی زاده ای و دست شفایی داری

به خداوند قسم فاطمه در فاطمه ای

چه وقاری چه جلالی چه حیایی داری

هر کسی هست کسی بندگی ات را کرده

هرکجا ملک خدا هست گدایی داری

نام تو معجزه حضرت عیسی دارد

مثل بابا دم انگشت نمایی داری

چشم ها خیره شد از گریه طوفانی تو

مثل زینب دل از ترس رهایی داری

آن قدر ناله زدی تا پدر آمد با سر

همه دیدند به ویرانه خدایی داری

طعنه زد چشم پر از آب تو بر آب فرات

پدر از گریه تو گشت قتیل العبرات

حضرت فاطمه دوم این ایل و تبار

مانده ام من تو کجا چادر پر گرد و غبار !

عاشقی را تو فقط یاد به مجنون دادی

یک شبه پیر شدی پای غم دوری یار

وای من پیر ترین کودک تاریخ تویی

بر یتیمی نشده هیچ کس این قدر دچار

دم افطار به یاد شکم خالی تو

می شود هر رمضان چشم همه ابر بهار

دست سنگین همه شهر به جانت افتاد

تا که آب آور لبهای تو شد نیزه سوار

دلم از بی کسیت آب شده ای بانو

دردل بر و بیابان به تو دادند مزار

هر کجا حرف تو شد سوخت تمام جگرم

اسوه کودک بحرین فدای تو سرم

  • سید مهدی حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی