گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

منم و آسمانِ زیبایی - ولادت حضرت رقیه (س)

يكشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۳۳ ب.ظ

منم و آسمانِ زیبایی
کهکشانی همه تماشایی
منم و روح های روحانی
صاحبان دَم مسیحایی
منم و خانواده ای که خدا
خلقشان کرده است رویایی
من غلام قبیله ای هستم
که غلامیش، باشد آقایی
هرکدامی که نامشان ببری
قبله هستند خود به تنهایی
پسرانِ قبیله مادری اند
دختران قبیله بابایی
دخترانش اگر چه لیلایند
همه مجنونِ عشق زهرایند
همه آب ها که دریا نیست
همه رنگ ها که زیبا نیست
آسمان گر چه هست بالا لیک
هر کجایی که عرش اعلا نیست
گر چه مجنون زیاد هست اما
هر که معشوق شد که لیلا نیست
گر چه از نسل فاطمه اما
هر کسی که شبیه زهرا نیست
ای شکوهِ مثالی زهرا
چون تو کس نیست تالی زهرا
پدرت باز شوق دختر داشت
در سر خود هوای کوثر داشت
سخت دلتنگ روی مادر بود
دلی عاشق چنان کبوتر داشت
در قنوتی تمام بارانی
تا که سر را بر آسمان بر داشت
تو رسیدی و بعد از آن بابا
در کنارش دوباره مادر داشت
از سر شوقِ دیدنت ارباب
یکسره دیده سوی خواهر داشت
که رسیده است مادر سادات
خواهرم نذر مقدمش صلوات
تا خدا سایه گستر دنیاست
سایه ی تو همیشه بر سر ماست
تو عنایت شدی اگر بر خاک
از عنایات عالم بالاست
چشمه ای از کرامتت خورشید
قطره ای از محبتت دریاست
مادر تو طلیعه ی نور است
پدر تو امام عاشوراست
همه ی عشق حضرت ارباب
از لبانت شنیدن باباست
روز اول تو را خدای حسین
آفریده فقط برای حسین
پلک هایت اگر شده سنگین
خوش بخواب ای حقیقت شیرین
چشم خود را ببند و در رویا
خواب مادربزرگِ خویش ببین
بین رویا به روی زانویِ
جدّ والا مقام خود بنشین
بی تو شیرین زبانِ شهر دمشق
بی نمک هست سفره ی رنگین
بی تو در سفره از گلوی عمو
نرود هیچ آب خوش پایین
من دعا می کنم بیا امشب
این دعای مرا بگو آمین
ای خدا جان دختر جانان
فرج صاحب الزمان برسان
ای همه عشق حضرت باری
شب ز نیمه گذشته بیداری
کاروان می رود بخواب آرام
که در آغوش عمه جا داری
تا که دوش عموست لازم نیست
بر زمین پای خویش بگذاری
ترس دارم خدای نا کرده
به گل پای تو رود خاری
یا که آیینه ی رخ زهرا
به تو سنگی رساند آزاری
تو کجا در خرابه خانه کجا؟
تو کجا ضرب تازیانه کجا؟

 

شاعر : محسن عرب خالقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی