گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

در تشنگی سراب به دردی نمیخورد - ولادت امام سجاد (ع)

چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۵۸ ب.ظ

در تشنگی سراب به دردی نمیخورد

تنها خیال آب به دردی نمیخورد

 

حرفی بزن که اشک مرا در بیاوری

این جام بی شراب به دردی نمیخورد

 

باید به زیر نور بزرگان جلوس کرد

در سایه آفتاب به دردی نمیخورد

 

از این به بعد معطل این دل نمیشوم

این خانه ی خراب به دردی نمیخورد

 

از منظر نگاه شما جلوه دیدنی است

عکس بدون قاب به دردی نمیخورد

 

جان مرا بگیر ولی گریه را نگیر

چشمه بدون آب به دردی نمیخورد

 

چشمی بده که قلب مرا زیر و رو کند

گریه مرا کنار تو با آبرو کند

 

 **

 

ما را به جز هوای شما پر نمیدهند

ما را به جز برای شما سر نمیدهند

 

بال وبال مانع اوج است پس اگر

بالم نمیدهند چه بهتر نمیدهند

 

گاهی کنار دلبریت جبر لازم است

دل را به اختیار به دلبر نمی دهند

 

جبریل هم به قبه ی تو ره نیافته

معراج را به غیر پیمبر نمیدهند

 

آنجا که میل یار اسیری دلبرست

در بند میروند ولی سر نمیدهند

 

ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای

 جز خاندان فاطمه دختر نمیدهند

 

تا زنده ایم ترک ولایت نمیکنیم

با غیر آل فاطمه وصلت نمیکنیم

 

هر دیده ای به دیده ی گریان نمیرسد

فصل خزان به فصل بهاران نمیرسد

 

در بین گریه حاصل ما رشد میکند

باران بدون سیل به پایان نمیرسد

 

یکجا اگر تمامی خلقت گدا شود

نقصی به آستان کریمان نمیرسد

 

روزی ما کم است که مصحف نخوانده ایم

عیب از کریم نیست که مهمان نمیرسد

 

بفرست سمت دشت غلام سیاه را

یک چند وقتی است که باران نمیرسد

 

کیسه بدوشی تو اگر کار هر شب است

این پینه های شانه به درمان نمیرسد

 

ما مستمند کیسه ی خیراتی تو ایم

ذاتا فقیر آن کرم ذاتی تو ایم

 

آقای من حریم تو از عرش بر تر است

با اینکه خاکی است بهشت معطر است

 

عادت نموده ایم به این گنبدی که نیست

حیف از حریم تو که بدون کبوتر است

 

فرصت غنیمت است ابو حمزه ای بخوان

امشب برای پاکی این قوم بهتر است

 

با تربت حسین به تسبیح می رسیم

این تربت حسین عجب بنده پر ور است

 

اول فدایی قدمت مادر تو بود

پس مادرت به تو ز همه با وفا تر است

 

تو یادگار فاطمه بودی برای او

حالا که شد فدای تو عالم فدای او

 

یعقوب کربلا چه قدر گریه میکنی

از صبح زود تا به سحر گریه میکنی

 

یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد

داری برای چند نفر گریه میکنی

 

وقتی که چشمهات می افتد به معجری

حق داری ای عزیز اگر گریه میکنی

 

این طفل را به جان خودت اب داده اند

دیگر چرا میان گذر گریه میکنی

 

از صبح تا غروب فقط نیزه میزدند

داری به قتل صبر پدر گریه میکنی

 

چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده

یعقوب کربلا چقدر گریه میکنی

 

بادیدن اسیر کجا میرود دلت

بادیدن فقیر کجا میرود دلت

 

علی اکبر لطیفیان


  • سید مهدی حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی