گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

عشق گاهی میان شب بو هاست - ولادت امام سجاد (ع)

چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۵۳ ب.ظ

عشق گاهی میان شب بو هاست

گاه در سینه ی پرستو هاست

 

عشق گاهی کنار برکه ی آب

عشق گاهی نوازش قو هاست

 

عشق گاهی شقایق سرخ است

گاه در چشم مست آهو هاست

 

عشق چتری برای باران است

گاه گاهی اسیر گیسو هاست

 

عشق هرجا که هست قبله نماست

ردّی از خانه ای که آن سو هاست

 

عشق آری نشانه ی یار است

رو به محراب طاق ابرو هاست

 

دل ما شهر عشق آباد است

عشق هم خانه زاد سجاد است

 

پر قنداقه ات مسیحا شد

یار گهواره ی تو موسا شد

 

خوش به حالت که بر جمال حسین

اولین بار چشم تو وا شد

 

عطر گیسوت تا بهشت آمد

یوسف عاشق شد و زلیخا شد

 

جبرئیل از حضور تو سرمست

با اذان علی اعلا شد

 

لبت عباس با ادب بوسید

و حسن غرق در تماشا شد

 

گره کور داشتیم اما

با دعای صحیفه ات وا شد

 

علی دیگر حسینی تو

دومین حیدر حسینی تو

 

با تو همسایه ی خدا هستیم

سر سجاده ی دعا هستیم

 

بچه های محله ی عشقیم

ما همه اهل روستا هستیم

 

روستای شما بهشت است و

ما به بال فرشته ها هستیم

 

مادر توست مادر این خاک

همه ذریه ی شما هستیم

 

مادر این فلات پهناور

از شمائیم و کیمیا هستیم

 

شکر در سرزمین مادری ات

سال ها زائر رضا هستیم

 

تا به سال هزار و سیصد و عشق

هرکجا یاد توست پا هستیم

 

شکر ارباب از همین ایل ایم

حضرت عشق، با تو فامیلیم

 

مادر تو عروس آل عباست

شهربانوی کشور زهراست

 

نذرشان کرده ایم و میبینیم

با تو حاجات ما همیشه رواست

 

نذرتان کرده ایم و میسازیم

حرمت را که کعبه ی دل هاست

 

حرمت را شبیه صحن رضا

با دو گلدسته ای که تا به خداست

 

گنبد و طاق و حوض و فواره

چهار ایوان که غرق آب طلاست

 

صحن هایی و لب به لب زائر

با ضریحی که گِرد آن غوغاست

 

ما ابوحمزه ایم ادّبنی

یا الهی ولا تعذّبنی

 

روزگاری رسید و جانت سوخت

 روی این خاک آسمانت سوخت

 

روزگاری رسید در پیشت

نصف یک روز دودمانت سوخت

 

تو زمین گیر و در دل آتش

خیمه ات باغ آشیانت سوخت

 

چشم تو دید در دل گودال

صحنه ای را که آشیانت سوخت

 

خواستی تا بخیزی اما حیف

نشد و پای ناتوانت سوخت

 

خیمه ی شعله ور سرت افتاد

سر و دستار و گیسوانت سوخت

 

زنده ماندی میان آتش و دود

این هم از لطف های زینب بود

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

  • سید مهدی حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی