مصیبت، طاقتش را سر می آورد - عاشورا
پنجشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۳ ب.ظ
مصیبت، طاقتش را سر می آورد که با خود یک دل پرپر می آورد از آن تن های غرق خون! بمیرم هزاران تیر باید در می آورد ××× تنت خورشیدِ دشت کربلا بود نه غسل و نه کفن در خون رها بود بگو ای زینت دوش پیمبر کجا شایسته ی تو بوریا بود؟ ××× چه باید کرد با این خون جاری تن خورشید و صدها زخم کاری به روی خاک گفتم صورتت را ... الهی من بمیرم سر نداری
یوسف رحیمی