گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

اشعار شهادت حضرت امام علی النقی(ع) – مهدی نظری
 
اشک را روز جزا با نور قیمت می کنند
برتو هرکس گریه کرده وقف جنت می کنند
 
ایها الهادی گدایان درِ تو تا ابد
برهزاران حاتم طائی کرامت می کنند
 
اشکهایی را که در این روضه هایت ریخته
قطره قطره وصل بر دریای رحمت می کنند
 
سینه زنهای تو با سینه زدن در روضه ات
مثل موسی در میان طور عبادت می کنند
 
مردم ایران به یاد صحن نورانی تو
حضرت عبد العظیمت را زیارت می کنند
 
عده ای با پرچم یاهادی ات روز جزا
ازتمامی گنهکاران شفاعت می کنند
 
نام تو دارد جهانی را هدایت می کند
علتش این است بر نامت اهانت می کنند
 
کاش می شد ما فدایی نگاهت می شدیم
کاشکی در سامرای تو سپاهت می شدیم
 
ای کلام تو کلام ناب قرآن یانقی
زنده شد از برکت نام تو انسان یا نقی
 
حرمت نام تو ای مظلوم شهر سامرا
واجب عینی شده بر هر مسلمان یا نقی
 
مردم ایران زمین با احترام و مؤمن اند
کاش جای سامرا بودی در ایران یا نقی
 
با دعای جامعه ما را رساندی تاخدا
ای کلید اصلی ابواب ایمان یا نقی
 
مهبط وحیی تو آقا معدن الرحمه تویی
ای مصابیح الدجی ای باب احسان یا نقی
 
ای که اعلام التقی هستی وهم کهف الوری
هرکسی شد نوکرت شد از بزرگان یا نقی
 
منتهی الحلمی ستون علمی ارکان البلاد
ای امام مهربان بهتر ازجان یا نقی
 
با گدایی از تو دارم پادشاهی می کنم
مرغ دل را سوی ایوان تو راهی می کنم
 
آمدم کنج حریمت با دو تا چشم تری
آمدم پیش تو آقا جان برای قنبری
 
آمدم مثل غلامی بر سر بازار تو
جان زهرا حضرت هادی مرا هم میخری؟
 
ای غریب سامرا ای آشنای عالمین
تو امام، عسگری هستی و خود بی عسگری
 
هر زمانی آمدم دیدم حریمت خاکی است
با ضریح تخته ای ات اشک در می آوری
 
ای فدای نام تو جان تمام شیعه ها
ایهاالهادی النقی تو یک علی دیگری
 
درخرابه جا گرفتی پیش یک دسته گدا
پادشاهانه نشستی در کنار نوکری
 
نیمه ی شب ریختند آقا سرسجاده ات
قدری انگاری در این روضه شبیه حیدری
 
بردنت از خانه ات اما دری دیگر نسوخت
درمیان شعله دست و پای یک مادر نسوخت
 
گرچه برروی لبت نامی بجز مادر نبود
روی دوشت کُنده زنجیر زجر آور نبود
 
آمدی بزم شراب و حرمتت آنجا شکست
در عوض آقادر این مجلس که تشت زرنبود
 
دورِ تو پر بود از نامردهای سامرا
در عوض دور و برت بالای نیزه سر نبود
 
دور تو کف می زدند وعده ای باده به دست
سخت بود اما کنارت خواهری مضطر نبود
 
گرچه تنها بودی آقاجان در این مجلس ولی
دور تو خولی و شمر و لشگری دیگر نبود
 
جای صدها شکر باقی مانده در بزم شراب
خیزران بالا نمی آمد لبی هم تر نبود
 
خوب شد حرف از کنیزی هم نشد در آن میان
خوب شد چشم پلیدی خیره بر دختر نبود
 
وای از شام بلا و مجلس شوم یزید
بعداز آن دنیا دگر برخود چنین بزمی ندید
 
مهدی نظری

  • سید مهدی حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی