گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

لطف چشمان توست حیدری ام - حضرت زهرا (س)

دوشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۲۲ ق.ظ

لطف چشمان توست حیدری ام

بانگاه تو از بدی بری ام

 

آمدم محض گفتن تبریک

بادل عاشق کبوتری ام

 

فکر کردم که زود آمده ام

بعددیدم گدای آخری ام

 

از ازل تاهمیشه مادر جان

مست از این شراب کوثری ام

 

در روایات مان نوشته شده

گفته ای تابهشت می بری ام

 

تو اگر مادر زمین هستی

پس منم تا همیشه مادری ام

 

زیر این سقف چادرت یک عمر

سخت مشغول کار نوکری ام

 

نوکری تو کار و بار من است

مایه ی فخر و اعتبار من است

 

در نگاهت نبی خدا را دید

درقنوت تو ربنا را دید

 

بهر تبریک جبرئیل آمد

دست برسینه انبیا را دید

 

پدرت پشت درب خانه تان

باگل و هدیه مرتضی را دید

 

آسمان و زمین پر از گل شد

تا که روی گل شما را دید

 

پا به روی زمین زدی وجهان

مادر شاه کربلا رادید

 

چادرت را تکاندی و خورشید

زیر پایت ستاره ها را دید

 

آنقدر در حجاب بودی که

ماه در چادرت حیا را دید

 

تا ابد سایه گستری مادر

همه عشق حیدری مادر

 

تا لبانت به مادرت خندید

بندگان را خدای تو بخشید

 

چادرت را که دوخت دست ملک

باقی اش رابه روی کعبه کشید

 

مصطفی جای نقل روی سرت

تکه های ستاره می پاشید

 

هر کجا مصطفی نظر می کرد

رد پای فرشته را می دید

 

ناگهان باملائک آهسته

گفت آرام دخترم خوابید

 

باز قنداقه را بغل کرد و

گونه ات را به خنده می بوسید

 

مثل آن لحظه ای که در معراج

از سرشاخه سیب سرخی چید

 

بوی یاس تو برمشام آمد

باز خورشید روی بام آمد

 

آفتاب قدیم دنیایی

مادر مهربان بابایی

 

تا همین قدر ازتو می گویم

در دو عالم فقط تو زهرایی

 

تا تو هستی غمی نمی ماند

روز محشر شفیعه مایی

 

ای پناه امام اول ما

ذوالفقار علی اعلایی

 

باوجودی که مادری اما

در کرامت چقدر آقایی

 

بسکه مدیون دستهای توام

از کنارت نمی روم جایی

 

مرتضی تکیه گاه احمد بود

پس توهم تکیه گاه مولایی

 

روزمحشرکه می شودمادر

چقدر می شوی تماشایی

 

توخودت شافعی ولی آنجا

حامل دستهای سقایی

 

می رسد نغمه ای ز سوی خدا

فاطمه تابهشت می آیی؟

 

آنقدر خوب و مهربان هستی

باز هم فکر شیعیان هستی

 

ماه بی جلوه ی رخت تار است

کار دنیا بدون تو زار است

 

یوسف مصری ازهمان اول

سرکویت غلام دربار است

 

از کرامات دست باکرمت

به شما عالمی بدهکار است

 

چادرت  شهر را مسلمان کرد

از حدیثش جهان خبر داراست

 

مادر من مواظب خود باش

در مدینه حسود بسیار است

 

تکیه گاه همیشه ی حیدر

شوهرت بی تو بی علمدار است

 

روضه ای که گرفته جانم را

روضه ی سخت درب ودیوار است

 

دل دنیا گرفت از آهت

ای به قربان صورت ماهت

 

 مهدی نظری

  • سید مهدی حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی