تشنگان را سحاب پیدا شد - ولادت امام زمان(عج)
بند اول
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
در دل این کویر تفیده
بهر جوشید و آب پیدا شد
چشم ِچشمانتظارها روشن
روی حق بینقاب پیدا شد
در جمال منورِ یک ماه
چارده آفتاب پیدا شد
بامدادان ز نکهت یک گل
یک گلستان گلاب پیدا شد
انقلاب جهانیِ دین را
رهبر انقلاب پیدا شد
همه عالم تراب مقدم او
هیبت بوتراب پیدا شد
چشمتان روشن ای مسلمانان
روح اسلام ناب پیدا شد
سامره شهر مکه گشت و در آن
احمدی با کتاب پیدا شد
طلعت غیب را که میگفتند
صبحدم بینقاب پیدا شد
بر فراز سر ستمکاران
آیههای عذاب پیدا شد
اهل ایمان امانتان آمد
که امام زمانتان آمد
بند دوم
این همان وجه ذات ذوالمنن است
عالمی را چراغ انجمن است
این همان کعبه وصال خداست
که وجودش مطاف مرد و زن است
در زبانش کلام وحی خدا
بر لبش جای بوسۀ حسن است
نه به بتخانه چون خلیل خدا
این به هر جا بت است، بتشکن است
این همان آرزوی خون خداست
بلکه خون خداش در بدن است
این همان ذوالفقار دست خدا
بلکه دست خدای ذوالمنن است
این همان قلب سیدالشهداست
این همان جان عاشقان به تن است
هم نگاه علی بوَد در چشم
هم کلام خداش در دهن است
بر لبش دم به دم کلام خداست
با خدا لحظه لظحه همسخن است
گر چه ما دورش از وطن دیدیم
ماه مصر است و یوسف وطن است
هم به دستش زمام ملک وجود
هم امام تو، هم امام من است
آفرینش بود به فرمانش
پدر و مادرم به قربانش
بند سوم
آرد این نغمۀ مبارک، باد:
شهدا عیدتان مبارک باد
ای همه انبیا بپا خیزید
که خداتان امام مهدی داد
عیدها داشتیم در عالم
این چنین عید کس ندارد یاد
همۀ عیدهاست در این عید
این بوَد عید چارده میلاد
آفتاب جمال حق تابید
سایهاش بر سر وجود افتاد
با ظهور امام مهدی ما
پر شود عالم از عدالت و داد
پای مستکبرین فتاد به دام
دست مستضعفین ز بند آزاد
آسمان گفت یا امام حسن
نرجس امشب حسین دیگر زاد
آرزوی محمّد و آلش
پای در عالم وجود نهاد
چشم زهرا به مهدیش روشن
باغ نرجس به نرگسش آباد
پرچم سرخ کربلا امشب
تا سحرگاه میزند فریاد
کاین پسر دست انتقام خداست
طالب خون سیدالشهداست
بند چهارم
چشم عالم به ماه منظر او
به هوای ظهور دیگر او
ذوالفقار علی بوَد در دست
ز ره مصطفی به پیکر او
پیش رویش نبی به استقبال
هم سر دست چادر زهرا
هم لباس حسین در بر او
همره او دعای مادر او
سیصد و سیزده خدایی مرد
بسته صف جان به کف برابر او
ذکر پیوستۀ «حسین حسین»
در نفسهای روحپرور او
گوئیا با دو چشم میبینم
گشته عباس میرِ لشکر او
پایگاه حکومتش کوفه
همه عالم بوَد به محضر او
آفتاب امیدِ فاطمه اوست
سایۀ کبریاست بر سر او
پیشتر از قیامت کبرا
همه گردند مست کوثر او
نه حجاز و عراق، نه ایران
همه عالم شود مسخّر او
شب وجد و سرور تبریک است
فـرج اهـلبیت نـزدیک است
بند پنجم
ای خزان را بهار- ادرکنی
ابر رحمت ببار- ادرکنی
اسداللهِ بیشۀ هستی
دستِ پروردگار- ادرکنی
تا به کی سیل اشکها جاری؟
تا به کی انتظار؟ ادرکنی
شیعه را بیتو انتظار بوَد
بدتر از احتضار، ادرکنی
پسر مرتضی علی- الغوث
وارث ذوالفقار- ادرکنی
آخرین تیر ترکش توحید!
از کمان سر برآر- ادرکنی
چارده قرن مادرت زهراست
به تو امیدوار- ادرکنی
آفتابا ببین که بیتو شده
روز ما شام تار، ادرکنی
ذوالجناح حسین بار دگر
چون تو خواهد سوار، ادرکنی
تو خداوندگار را دستی
دست از ما مدار- ادرکنی
تو که خورشید عالم جانی
تا به کی پشت ابر پنهانی
بند ششم
نه زمین باد نه زمان بیتو
وه چه زشت است آسمان بیتو
آخرین سهم من مرامالله
قامت عدل شد کمان بیتو
چشم یاران تو چو زخم شهید
گشته پیوسته خونفشان بیتو
ذکر ما در هجوم ظلم و ستم
گشته «الغوث الامان» بیتو
شعلۀ «الفراق» جای نفس
خیزد از سینه جهان بیتو
گفتم آیی که جان فدات کنم
در وجودم نمانده جان بیتو
نه به گل هست چشمِ دیدارم
نه به دل شوقِ بوستان بیتو
دور هم صبح جمعهها تا کی
جمع گردند دوستان بیتو؟
نه دگر پیر طاقت صبرش
نه نشاط است در جوان بیتو؟
گرچه باشد چراغ بسیارش
مانده تاریک، جمکران بیتو
قبر پنهان مادرت زهرا
همچنان مانده بینشان بیتو
ای شفابخش زخم سینه بیا
پـاسخ نالــۀ مدینــه بیا
بند هفتم
روزی آید که جانِ جان آید
جان نو در تن جهان آید
روزی آید که این جهان بر ما
خوشتر از گلشن جنان آید
تیرگیها همه کنار روند
شاهد نور در میان آید
همه احرام نور میبندند
که حرم در حرم عیان آید
روزی آید که بهر یاری او
پور مریم از آسمان آید
روزی آید که عالم هستی
بر همه کعبۀ امان آید
روزی آید که منجی عالم
بر نجات جهانیان آید
روزی آید کز آتش نمرود
لاله بیرون چو بوستان آید
گرگهای درنده را گویید
آخر این گله را شبان آید
همه گلها به خنده میگویند
باز در باغ، باغبان آید
به خدا شیعه صاحبی دارد
به خدا صاحبالزمان آید
جان به کف ای تمام منتظران
کـز ره آیـد امـام منتظران
نه فقط چشم ماست منتظرت
ملک بیانتهاست منتظرت
از همان شب که وحی نازل شد
خاتمالانبیاست منتظرت
چار ارکان کعبه، حجر و مقام
مروه، زمزم، صفاست منتظرت
از شب رحلت رسولالله
علیِ مرتضاست منتظرت
کوچههای مدینه میگویند
حسن مجتباست منتظرت
از زمانی که گوشواره شکست
چشم خیرالنساست منتظرت
به خداوند میخورم سوگند
خون خون خداست منتظرت
بر سر قبۀ مزار حسین
پرچم کربلاست منتظرت
علم و مشک و دست چشم به راه
ساقی نینواست منتظرت
نوک نی پای خطبۀ زینب
سر از تن جداست منتظرت
صوت قرآن سیدالشهدا
سرِ از تن جداست منتظرت
اگـر آتش از آسمـان بارد
شیعه تنها تو را تو را دارد
بند نهم
ای به پیغمبران امید بیا
ای خداوند را نوید بیا
طالب خون سیدالشهدا
مرهم زخم هر شهید بیا
قامت راست قامتان بیتو
چون قد فاطمه خمید بیا
یوسفا همچو دیدۀ یعقوب
موی اسلام شد سفید بیا
صبر اسلام شد تمام ببین
جان شیعه به لب رسید بیا
تو به هر جمعه اشک ما دیدی
دیدۀ ما تو را ندید بیا
به همان نالهای که در پس در
فاطمه از جگر کشید بیا
همه در انتظار روز ظهور
همه در هالۀ امید بیا
به خدا که خدا تو را ز آغاز
بر چنین روز آفرید بیا
به سرشکی که در عزای حسین
دائم از دیدهات چکید بیا
به سری کز قفا بریده شده
به دلی کز سنان درید بیا
همه چشمند تـا تـو بـاز آیی
همچو خورشید دیده بگشایی
بند دهم
تو یگانه امام منتظری
تو نویدِ نجاتِ هر بشری
بین جمعی و جمعها ز تو دور
آشکار همیشه پنهانی
آفتاب همیشه جلوهگری
dتو فروغ دو دیدۀ زهرا
تو امید دل پیامبری
تو به اسلام و دین یگانه پدر
تو تمام ائمه را پسری
aثانی احمد و نظیر علی
فاتح بدر و خیبر دگری
تو فروغ چهارده خورشید
تو تجلای چارده قمری
تو دُرِ ناب یازده دریا
تو حسن را ستارۀ سحری
تو به سینای آرزو موسی
تو به طور امیدها شجری
کربلا سامره نجف مشهد،
یا به سوی مدینه ره سپری؟
ما ز تو غافلیم و بیخبریم
تو ز ما لحظه لحظه باخبری
آن که مولای عالم است تویی
آن که در جمع ما کم است تویی
بند یازدهم
ای دو عالم ز مقدمت گلزار
قدمی هم به چشم ما بگذار
ما همه تیرگی و تو خورشید
ما همه تشنه و تو ابر بهار
چند «عجل علی ظهور» به لب
چند چشم انتظار دولت یار
وعدۀ ما و تو کنار حرم
روز اوّل گذاشتیم قرار
به محمّد قسم تو میآیی
میگشایی نقاب از رخسار
میرسد نغمۀ انا المهدیت
به همه خلق از یمین و یسار
تو بیا روضۀ حسین بخوان
تو بیا از دو دیده اشک ببار
تو بیا قاتلین فاطمه را
پسر فاطمه ز قبر در آر
داد زهرا از آن گروه بگیر
بار غم از دل علی بردار
همه گویند بهر روز ظهور
صبر باید «و نِعم عقبی الدار»
چه کنم دادهام ز دست شکیب
چه کنم در دلم نمانده قرار
ترسم آن دم که چهره بگشایی
در کنــار جنــازهام آیــی
بند دوازدهم
نقل هر بزم صحبت مهدی است
دولت عدل دولت مهدی است
ما همه در حضور او هستیم
گرچه دوران غیبت مهدی است
وسعت بیحدود ملک خدا
پایگاه حکومت مهدی است
گو همه شرق و غرب حمله کنند
شیعه در ظلّ رایت مهدی است
شوکت و قدرت ستمکاران
همه پامال قدرت مهدی است
خال و خط محمّدی پیدا
در تماشای صورت مهدی است
هیچکس نیست مصلح عالم
این قبا وقف قامت مهدی است
به تمام موالیان گویید
که ولایت، ولایت مهدی است
آسمان و زمین و لیل و نهار
در پناه حکومت مهدی است
بگذارید کافران بکشند
جرم شیعه، محبت مهدی است
عدل و آزادی و حقوق بشر
در نظام عدالت مهدی است
دست «میثم» بوَد به دامانش
پـدر و مــادرم بـه قربانش
غلامرضا سازگار