گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

بعد یک اربعین رسید از راه - اربعین

پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲ ق.ظ

بعد یک اربعین رسید از راه 

غم به قلبی صبور می آید

قتلگه را دوباره می بیند

آنکه از راه دور می آید

**

یادش آمد غروب رفتن را

لبش از فرط تشنگی می سوخت

او نگاه پرِاز غمِ خود را

بر تن پاره پاره ای می دوخت

**

یادش آمد که دست و پا میزد

پیش چشمان زینب آن تشنه

یادش آمد که خون او میریخت

از قفا روی تیزیِ دشنه

**

یادش آمد تنِ پر از چاکش

جای مرهم که سنگ باران شد

 استخوان های سینه میگویند:

حال نوبت به نیزه داران شد

**

پیش آن بی رمق کمانداران 

هر چه در چنته بود آوردند

زخم سر نیزه را نشان کردند

شرط بندان همیشه نامردند

**

یاد آن ناله های تشنگی و

لخته خونی که از جبین میریخت

آب را پیش چشم او قاتل 

خنده میکرد بر زمین میریخت 

**

بر زمین خفته بی رمق دیگر

او که از نسلِ آسمانها بود

یک نفر خود و جامه می کند و 

سر انگشترش چه دعوا بود

**

پیش چشمان مرد با غیرت

حمله سمتِ خیام جایز نیست

یک نفر نیست تا بگوید رقص

پیش چشمِ امام جایز نیست

**

در کنار مزار خورشیدش   

زینب از سمت شام می آمد

او که حالا شبیه مادر بود

اشکِ چشمش مدام می آمد

**

خاطراتی که مانده در ذهنش

 از سفر با حرامیانی پست 

پیش او شکوه میکند زینب

در کنار مزار او بنشست ...

**

ای برادر ببین که آمده ام

من چهل روز بعد پر زدنت

یاد دارم خرابه آمدی و

من فدای به ما تو سر زدنت

**

دخترت گریه می نمود از درد 

دخترِ شام پاره نان میداد 

هم عروسک کشید از دستش

گوشواره خودش نشان میداد

**

پیرهن پاره خوب میداند

که نگاه پلید یعنی چه

خیزران خورده خوب می فهمد

ضربه های یزید یعنی چه

**

 نشود تا ز خاطرم ببرم

سطحِ خون، رویِ خیزران را من

یا که از کوچه های شهر شام

 بارشِ سنگِ بی امان را من

**

بعد تو من تمام طفلان را

زیر بال و پر خودم بردم

زیر باران تازیان عدو

از همه بیشتر کتک خوردم

**

نیمه شبها نوای لالایی

بر لبان رباب می بینم 

اصغرم با برادرم محسن

هر شبم را به خواب می بینم

**

ارغوانی ترین به قافله ام

میروم سمت شهر پیغمبر

می برم من برایشان خبر از

بوسه ی تیغ و گریه ی حنجر

 

 وحید مصلحی
  • سید مهدی حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی