گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

یک اربعین برای تو حیران شدم حسین - اربعین

پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۹ ق.ظ

 یک اربعین برای تو حیران شدم حسین

مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین

 

با چند قطره اشک دل من سبک نشد

ابری شدم به پای تو باران شدم حسین


زلفی اگر که ماند برایت سفید شد

در اول بهار زمستان شدم حسین

 

کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر

قاری شدی مفسّر قرآن شدم حسین

 

دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست

دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین

 

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

 

هر چند در مسیر سرت ازدحام بود

اما درست مثل همیشه امام بود

 

بی تو سوار ناقه ی عریان شدم حسین

من که به روی چشم علمدار جام بود

 

یادم نمی رود سر بالا نشین تو 

بازیچه ی نگاه اهالی شام بود

 

در حرف های مرد و زن پشت بام ها

چیزی اگر نبود فقط احترام بود

 

با دست سنگ صورت تو خط خطی شده

از بس که آفتاب تو نزدیک بام بود

 

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

 

هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت

 هم پیکر تو روی زمین پیرهن نداشت

 

ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین

این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟

 

آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم

پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت

 

گل های باغت از همه رنگی گرفته اند

یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت

 

مردی نبود اگر یل ام البنین که بود

هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت

 

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

 

ای سایه بلند سرم ای برادرم

آیینه ی ترک ترکِ در برابرم

 

بالم شکسته است و پرم پر نمی زند

اما هنوز مثل همیشه کبوترم

 

من قول داده ام که بگیرم سر تو را

از دست نیزه ها و برایت بیاورم

 

حالا سری برای تو آورده ام ولی

خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم

 

بگذار اول سخن و شکوه ام تو را

ای ماه زینب از نگرانی درآورم

 

هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی

راحت بخواب دست نخورده است معجرم

 

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سرمزار خودم گریه می کنم

 

دستی که چوب زد لب قرآنی تو را

زیر سوأل برد مسلمانی تو را

 

بالای تخت رفتی و دستم نمی رسید

تا که رفو کنم سر پیشانی تو را

 

می خواستند پیش همه کوچکت کنند

اما خدات خواست سلیمانی تو را

 

ای کاش ما برادر و خواهر نمی شدیم

حیران نبودم این همه حیرانی تو را

 

این سر، شکسته هست ولی سرشکسته نیست

یعنی کسی ندید پشیمانی تو را

 

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

 

علی اکبر لطیفیان
  • سید مهدی حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی