گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

یادش به خیر روز و شبم با حسین بود - اربعین

پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۲ ق.ظ

یادش به خیر روز و شبم با حسین بود

ذکر بی اختیار لبم یا حسین بود

پا تا سر ِ عقیله سراپا حسین بود

وقتِ اذان اشهدِ من یا حسین بود

 

ما تار و پودِ رشته یِ پیراهن همیم

یعنی من و حسین،حسین و من ِ همیم

 

دور از تو هست ولی دست از تو بر نداشت

خسته شده ست ولی دست از تو برنداشت

از پا نشست ولی دست از تو برنداشت

زینب شکست ولی دست از تو برنداشت

 

مانند من کسی به غم و رنج تن نداد

آه و غمی چنین به دلِ پنج تن نداد

 

یادش به خیر بال و پرش میشدم خودم

سایه به سایه همسفرش میشدم خودم

یک عمر مادر و پدرش میشدم خودم

جایِ همه فدایِ سرش میشدم خودم

 

نام ِ حسین حکم ِ قسم را گرفته بود

یک شب ندیدنش نفسم را گرفته بود

 

یادم می آید آینه رویِ حسین بود

اشکِ دو چشمم آبِ وضویِ حسین بود

هم پنجه هام شانه ی موی حسین بود

هم بوسه های زیر ِ گلوی حسین بود

 

یادم نرفته نیمه شب از خواب میپرید

یادم نرفته تشنه لب از خواب میپرید

 

ماندند کربلا کس و کاری که داشتیم

آتش گرفت دار و نداری که داشتیم

بی سر شدند ایل و تباری که داشتیم

از ما گرفت کوفه قراری که داشتیم

 

یک روز خانه یِ پدر ِ من شلوغ بود

یادش به خیر دور و بر ِ من شلوغ بود

 

جای سلام سنگ به من پرت کرده اند

از پشت بام سنگ به من پرت کرده اند

زنهایِ شام سنگ به من پرت کرده اند

شاگردهام سنگ به من پرت کرده اند

 

داغت نشست قلبِ صبور مرا شکست

زخم ِ زبانِ شام غرور مرا شکست

 

حالا فقط به پیرُهنش فکر میکنم

میسوزم و به سوختنش فکر میکنم

دارم به دست و پا زدنش فکر میکنم

بسکه به نیزه و دهنش فکر میکنم ...

 

با روضه ی برادرم از هوش میروم

با ضجه هایِ مادرم از هوش میروم

 

از هر که تازه آمده از راه نیزه خورد

گَهگاه سنگ، گاه لگد، گاه نیزه خورد

شد نوبت سنان، دهن ِ شاه نیزه خورد

در کُل هزار و نهصد و پنجاه نیزه خورد

 

آنقدر سنگ خورد که آئینه اش شکست

در زیر ِ نعل ها قفس ِ سینه اش شکست

 

وای از محاسن تو و انگشتهای شمر

وای از لب و دهان تو و جای پای شمر

مثل تن تو خورد به من چکمه های شمر...

 

 حامد خاکی


  • سید مهدی حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی