حسین رضائیان/شهادت امام حسن(ع)/زمزمه-واحد/من نور هستی فزایم
زمزمه - واحد
(سنگین) (به سبک شام فراقم سحر شد) من نور هستی فزایم ، هستم کریم مدینه از کوچه های غریبش ، دارم غمی کنج سینه بشسکته دل مجتبایم مسموم زهر جفایم ****** در پیش چشمان زینب ، پاره جگر گشتم آخر آن دم بیامد به یادم ، پهلو و بازوی
مادر شکر خدا که رسیده ، هنگام پرواز از
اینجا دیگر نبینم به کوچه ، خوشحالی قاتلش را موی سپیدم نشان ، قلب حزین و غمینم از داغ آن روز کوچه ، عمریست که این
چنینم بشسکته دل مجتبایم مسموم زهر جفایم ****** آه از زمانی که مادر ، من را به همراه
خود برد دیدم که در بین کوچه ، سیلی ز دست عدو
خورد از دیدن چادر او ، قلبم شده پاره پاره روی زمین ناله می زد ، دنبال یک
گوشواره سهمم از آن روز ننگین ، غم بود و خون
جگر بود آن مادر قد کمانم ، آماده بهر سفر بود بشسکته دل مجتبایم مسموم زهر جفایم
- ۹۴/۰۸/۲۷