گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

گلستان شعر و سبک اهل بیت (ع)

دانلود سبک ها و متن اشعار و سبک ها و مقاتل اهل بیت

دیدی خم ابروی تو با ما چها کرد
زآندم که تیری سوی قلب ما رها کرد

بر من گناهی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت این گونه ما را مبتلا کرد

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند
گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است
شاهم به عالم چون که اربابم حسین است

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

همین که با دم ساقی دهان معطّر شد

سه شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۰۵ ب.ظ

همین که با دم ساقی دهان معطّر شد
سبوی کهنه ی میخانه مستی آور شد
شبیه ساحل خشک کویر بودم که
پیاله ی دل من غل زد و لبم تر شد
پس از تراوش عطر شراب در عالم
و بعد از آن که جهان مست بوی حیدر شد
خدا به خانه ی ارباب کوثر اعطا کرد
تمام میکده مست علی اکبر شد
رسید باده و از جام می خراب شدم
خمار و ملتمس کاسه ی شراب شدم
تو از تشرّف هر چشمه آبشار تری
تو از تبسّم آلاله ها بهار تری
تو مرد راز و نیازی برای ما شب ها
سفارشی کن اگر با خدا ندار تری
برای اذن گرفتن، به قلب کفر زدن
تو از تمامی فامیل بی قرار تری
همیشه دست بخیری پس از عمو حسنت
نگاه کردم و دیدم تو سفره دار تری
همیشه بر سر خان کریم احسان هست
کنار سفره ی مهمانی تو مهمان هست
به زیر پای تو جوشش گرفت زمزم ها
شدند کوثر جاری ز چشم ها نم ها
به قول پیر غلامان کهنه کار، فقط
ز فیض بازدمت زنده می شود دم ها
به آن حقیقت سرخت قسم گرفته شده
 ز رنگ خون شما رنگ سرخ پرچم ها
شدیم گریه کنه اشک چشم باباها
شدیم گریه کنه هشتم محرّم ها
چه دیدنی شده در کارزار کرببلا
تقابل علی و خیل ابن ملجم ها
خدا کند تنت از زخم در امان باشد
توان خیمه ی زن ها و کودکان باشد
بیانگر قد طوبی است قدّ و قامت تو
همیشه سوی بهشت است رفت و آمد تو
هزار مرتبه شکر خدا که همرنگ است
سیاه بخت من و گیسوی مجعّد تو
خود تو یکّه و تنها سپاه اسلامی
فدای جان تو و لشکر محمّد تو
بزن بروی خود عمّامه و عبایت را
بده اجازه خودم زین کنم عقابت را
همیشه وقت نشستن زمان پا شدنت
زبان زد پدرت بود مصطفی شدنت
قرار بود که میراث انبیاء باشی
حکایتی شده در کربلا فدا شدنت
امید و آرزوی اهل خیمه هستی پس
عجب حقیقت تلخی است رو به را شدنت
مصیبت بدن پاره پاره ات به کنار
خودش مصیبت عظماست این جدا شدنت
یکی به دامنت انداخت التماسش را
یکی به اشک تو تر می کند لباسش را
بگو چه شد که مشبّک شده ضریح تنت
چه آمده به سرت وا شده ز هم بدنت
کنار پیکر تو آمدم که دیدم وای
شبیه یک گل قالی به خاک دوختنت
از این تنی که به هر گوشه ریخته اثرش
مسجّل است که با دشنه جا به جا زدنت
سپرده ام که عباای بیاورد عبّاس
پیمبرانه خودم می کنم علی، کفنت
بلند شو علی، یاد اذان ظهر بخیر
بمان که شب نرسد اختیار خیمه به غیر
 

شاعر : حسین قربانچه

  • سید مهدی حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی